●ناخودآگاه.. بدین قرار چگونه می‌خواهیم نیرویى را بفهمیم که قواعد شعور متعارف را زیر پا مى گذارد؟

●ناخودآگاه

بدين قرار چگونه مي خواهيم نيرويى را بفهمیم كه قواعد شعور متعارف را زير پا مى گذارد؟

يك مثال مشهور ممكن است به روشن شدن موضوع كمك كند: شك نيست كه من مى توانم بخواهم هم كيك را داشته باشم وهم آن را بخورم. ولى خودآگاه بودن بدين معناست كه من مي دانم بر آوردن يكى از اين دو ميل در حكم نفى و حذف آن ميل ديگر است.

ضمير #ناخودآگاه اين تعارض را نمى شناسد دو ميل ناخودآگاه به تملك مصرف تو أمان كيك مى توانند در كنار هم زندگى كنند و شادمان و بيخيال از مانع الجمع بودن ِ بنيادى شان بي خبر باشند.

در ساحت ناخودآگاهی من كيك خود را مى خورم و همچنان ميخواهم آن را داشته باشم نه كيك ديگرى را كه دقيقا همان كيك را همان كه ديگر خورده ام.

كلید درك اين ناعقلانى بودن سرسخت در دو بند پايانى اين قطعه به ما داده مى شود فرويد به ما ميگويد ناخودآگاه نه #زمان مي شناسد نه #واقعيت فقط تجربه استمرار زمان است كه مارا قادر می‌سازد خوردن كيك رابه محال بودن ِ داشتن آن ربط بدهيم:

آن چه من خورده ام به گذشته تعلق دارد ديگر مال من نيست كه مالكش باشم. فقط توانايى درك و جذب #واقعيت
-اساسى ترين تنبيهى كه كودك از سر مي گذراند -
به من می آموزد كه آنچه نابود مي شود ديگر نمى تواند وجود داشته باشد. همان طور كه خود فرويد بارها گوشزد مي كند ، تجربه به تعبير #كانت تابع 《صورت هاى ضرورى تفكر است》قانون هاى مكان و زمان.

البته فرويد حرف كانت راتصحيح مى كند و حاكميت اين قانون ها را محدود به تجربه خودآگاه مى كند و وجود ناحيه اى بى شكل را در حيات ذهن مسلم مي گيرد كه اين قانون ها بر آن حكم نمى رانند ساحتى كه در آن چيزى بجز مشتى محتوا در كار نيست.

کتاب #چگونه_فروید_بخوانیم
#گزیده_مطالعات


@Kajhnegaristan