🔸ادراک به مثابه‌ی استعاره🔸

🔸ادراک به مثابه ی استعاره🔸


🔆ما تلاش می‌کنیم آگاهی را دریابیم، ولی هنگامی که تلاش می‌کنیم چیزی را دریابیم، واقعا می‌کوشیم که چه کنیم؟ هنگامی که می کوشیم چیزی را دریابیم، مانند کودکانی که می‌کوشند امور بی‌معنا را توصیف کنند، تلاش می‌کنیم استعاره ای برای آن شیء بیابیم. ولی نه هر استعاره ای، بلکه استعاره ای که در نظر ما آشناتر و سهل الفهم تر است. فهمیدن یک چیز، یعنی رسیدن به استعاره ای برای آن از طریق جایگزین ساختن آن با چیزی که در نظر ما آشناتر است. احساس آشنایی احساس فهمیدن است.
شاید پدران ما، رعد و برق را به عنوان خروش و غرش آورده خدایان فرابشری پنداشته باشند. آنان، فی المثل سر و صدایی را که در پی آذرخش می آید، به اصوات آشنای میدان نبرد تعبیر می‌کنند. امروزه نیز به همین گونه طوفان را با تجارب فرضی گوناگون از اصطکاک، جرقه، خلاء و تصور توده های ناهموار هوای سنگین که شدیداً به هم برمی‌خورند و سر و صدا ایجاد می کنند، تفسیر می‌کنیم. هیچ کدام از اینها واقعا آنگونه که ما تصور میکنیم، وجود ندارند. تصورات ما از این وقایع فیزیکی، همانقدر از واقعیت دورند که جنگیدن خدایان. با وجود این، آنها همچون استعاره عمل می کنند و آشنا به نظر می آیند و بنابراین می‌گوییم رعد و برق و طوفان را می فهمیم.
در دیگر قلمروهای علم نیز، هنگامی که می‌گوییم فلان جنبه از طبیعت را می‌فهمیم که بتوانیم بگوییم شبیه الگوی نظری آشنایی است. اتفاقا،ً اصطلاحات نظریه و الگو را گاهی به جای هم به کار می‌برند. ولی در واقع نباید چنین کرد. نظریه پیوند الگو با اموری است که بنابر فرض الگوی آنها است. الگوی اتمی بور الگوی پروتونی است که الکترون ها در مدار شان به دور آن می‌گردند. این الگو شکلی مانند شکل منظومه شمسی دارد و در واقع این امر یکی از سرچشمه‌های استعاری آن است. اساس نظریه ی بور این بود که تمام اتم ها شبیه الگوی او هستند. بر اساس کشف تازه ی ذرات جدید و روابط پیچیده ی میان اتمی، آشکار شده است که این نظریه صحیح نیست، ولی این الگو باقی می‌ماند. الگو [فی حد ذاته] درست یا غلط نیست بلکه نظریه ی شباهت آن با آن چه الگوی آن است، درست یا غلط است.
پس، نظریه استعاره ای است میان الگو (مستعارمنه )و داده های حسی. و در قلمرو علم، فهمیدن عبارت است از احساس شباهت میان داده های حسی پیچیده و الگویی آشنا. اگر ادراک چیزی، پیدا کردن استعاره ای آشنا برای آن باشد، آنگاه درمی‌یابیم که ادراک آگاهی همیشه مشکل خواهد بود. زیرا کاملا واضح است که در تجربه ی بی واسطه ما چیزی مانند خود تجربه ی بی واسطه وجود ندارد و اساساً وجود آن ممکن نیست. بنابراین احساسی وجود دارد که هرگز قادر نخواهیم بود از طریق آن آگاهی را به همان گونه ای درک کنیم که می توانیم چیزهایی را که از آنها آگاهیم، درک کنیم.🔆
---------------------------------------

🔺جولین جینز/منشاءآگاهی(در فروپاشی ذهن دو ساحتی)/ترجمه؛سعید همایونی/ص.49-50🔻


@Kajhnegaristan