این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1


تفکر و تاریخ!

گفتن چیزی درباره هر گونه روش که نشان از اندیشیدن انسان در لحظه‌ای خاص داشته باشد به غایت کاری دشوار است، طوری که بتوان هم حرکت را درک کرد و هم بتوان توقف اندیشه را نشان داد، به قول بنیامین: «حرکت و توقف افکار، هر دو جزیی از تفکرند.» [N ۱۰a ۳]. مطلب مورد نظر این بحث و البته پرسش اصلی این است که بدانیم جای اندیشه دیالکتیکی کجاست؟. منظور از اندیشه آن هم از نوع دیالکتیکی همان روندی ست که میان حرکت و توقف افکار جا می‌گیرد تا اندیشه‌ای دیگر متولد شود. در یک کلام تفکر دیالکتیکی از شکاف میان حرکت و توقف بوجود می‌آید. واسطه‌ای میان توقف و حرکت و همانطور که بنیامین به درستی اشاره می‌کند: «متفکر دیالکتیکی بودن به معنی افتادن باد تاریخ در بادبان‌های خویش است. این بادبان‌ها همان مفاهیم اند. لیکن در اختیار بادبان‌ها کافی نیست. نکته تعیین کننده آگاهی به هنر تنظیم آن هاست.». به این ترتیب متفکر دیالکتیکی آن کسی ست که آگاهی به هنر تنظیم بادبان دارد و ظاهرا این همان چیزی ست که تفاوت‌ها را رقم می‌زند، مسیری برای عبور از دل آنچه تاریخ می‌نامیم و لمس آن چیزی که متفکر آن را در زمانه‌ی خویش حس می‌کند. ...
  • گزارش تخلف

مهیای پرواز است این دو بال. و من سر آن دارم که به عقب برگردم. و چه اندک می‌بود نصیبم از اقبال

حتی اگر جاودانه بر جای می‌ماندم. (گرهارد شولم، سلام فرشته) …🔶در یکی از نقاشی‌های پل کله موسوم به anglios novos [فرشته نو] فرشته‌ای را می‌بینیم با چنان چهره‌ای که گویی هم اینک در شرف روی برگرداندن از چیزی است که با خیرگی سرگرم تعمق در آن است. چشمانش خیره، دهانش باز و بالهایش گشوده است. این همان تصویری است که ما از فرشته‌ی تاریخ در ذهن داریم. چهره‌اش رو به سوی گذشته دارد. آنجا که ما زنجیره‌ای از رخدادها را رویت می‌کنیم، او فقط به فاجعه‌ای واحد می‌نگرد که بی وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار می‌کند و آن را پیش پای او می‌افکند.. فرشته سر آن دارد که بماند، مردگان را بیدار کند و آنچه را خرد و خراب گشته است مرمت کند و یکپارچه سازد؛ اما طوفانی از جانب بهشت در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بالهای وی می‌کوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آن‌ها نیست. این طوفان او را با نیرویی مقاومت ناپذیر به درون آینده‌ای می‌راند که پشت بدان دارد، در حالیکه تلنبار ویرانه‌ها پیش او سر به فلک می‌کشد. آنچه ما پیشرفت می‌نامیم همین طوفان است. ...
  • گزارش تخلف

🔶دیگری لاکان، در پایه ای‌ترین سطح خود، با نوع دیگر سخن مرتبط است

چون می‌توانیم موقتا چنین فرض کنیم که نه تنها دو نوع سخن مختلف وجود دارد، بلکه این دو کلا از دو موقعیت روانشناختی متفاوت ناشی می‌شوند: ایگو (یا خود) و دیگری. روانکاوی با این پیش انگاره آغاز می‌شود که نوع دیگر سخن از یک «دیگری» ناشی می‌شود که تعیین موقعیت آن به نحوی مقدور است؛ عقیده بر این است که کلماتی که بدون قصد قبلی گفته شوند، ازدهان بپرند و زیر لبی یا مغشوش ادا شوند، از جایی دیگر، از عاملیت دیگری به جز من آمده‌اند. فروید این جای «دیگر» را ناخودآگاه نامید و لاکان قاطعانه اظهار می‌کند «ناخودآگاه گفتمان دیگری است»، یعنی ناخودآگاه از واژه هایی که از جای دیگر به جز سخن ایگو آمده‌اند تشکیل می‌شود. پس در این پایه ای‌ترین سطح ممکن، ناخودآگاه گفتمان دیگری است. خب، آن گفتمان دیگر چگونه از «درون» ما سر در آورده است؟ ما باور داریم که اختیارمان به دست خودمان است، اما گاهی اوقات گویا چیزی بیرونی و بیگانه از دهان ما سخن می‌گوید. از دیدگاه خود و ایگو، «من» نمایش را اجرا میکند: آن جنبه ازما که «من» می‌نامیم معتقد است که می‌داند به چه فکر میکند و چه احساسی دارد و آنچه انجام می‌دهد به چه دلیل انجام می ...
  • گزارش تخلف

🖋فوتبال، سینما و زندگی:. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

شباهتهای بسیاری میان تجربه تماشای فوتبال و فیلم وجود دارد: تجربه فیلم دیدن در وهله اول در سینما اتفاق می‌افتد، هنگامی که گروهی به صورت دسته جمعی بر پرده سینما چشم میدوزند و همزمان روایتی را میبینند. با افول رونق سالنهای سینما و رشد رفتار تماشای فیلم در تلویزیون یا کامپیوتر نیز تجربه «با هم فیلم دیدن» از میان نرفته است. حتی وقتی یک نفر به صورت جداگانه فیلم میبیند میکوشد با تبلیغ سلیقه‌اش دیگری را نیز در این تجربه سهیم کند. سینما یک تجربه جمعی است و فوتبال نیز. در فوتبال جماعتی به ورزشگاه میروند و سایرین نیز معمولا به صورت جمعی از طریق تلویزیون به تماشای مسابقه می‌نشینند. در هر دو مدیوم افراد به شکل همزمان احساساتی را تجربه میکنند: میخندند، فریاد میکشند، گریه میکنند و گاهی تخمه میشکنند. قانونی که فوتبال را به مدیومی هیجان انگیز تبدیل میکند همان تعلیق هیچکاکی است: وقتی شرایط به گونه‌ای رقم میخورد که مخاطب میداند چه خبر است و قهرمان نه. وقتی بر سر بازیکنان فریاد میزنیم «پاس بده، اونور خالیه» و … در حقیقت در حال تجربه تعلیقیم. فوتبال نیز مانند فیلم به یک روایت میماند: روایتی گشوده و ۹۰ دقیق ...
  • گزارش تخلف

❄️ عدالت برضد عدالت. ✍️

🔅 عدالت بسیار بیش و پیش از آن که به مقام «توزیع» (و «بازتوزیع») راجع باشد، به «کثرت‌گرایی» در سه مقام دیگر از تکاپوهای حیات جمعی ناظر است. به بیان دقیق‌تر، عدالت توزیعی (و بازتوزیعی) مشتقی ناگزیر از تحقق کثرت‌گرایی در این سه مقام درهم‌تنیده از تکاپوهای حیات جمعی است:. (۱) «حق به‌رسمیت‌شناخته‌شدن» تنوعات فکری و سیاسی و فرهنگی و زیستی («حق» به‌معنای حقانیت «مطالبه»)؛. (۲) «حق مشارکت» در تولید قدرت و ثروت («حق» به‌معنای «سزاواری»)؛ و. (۳) «تکلیف بازنمایی و نمایندگی» در ساخت رسمی قدرت و منزلت («تکلیف» به‌معنای «پاسخ‌گویی» و «حساب‌رسی»). *. 🔅عدالت‌خواهی درواقع باید مطالبه و کوشش برای برپایی سامانی سیاسی باشد که «کثرت‌گرایی» در این سه مقام را بهتر و بیشتر تضمین و تأمین کند. «عدالت توزیعی» (و بازتوزیعی) خود، ناگزیر، از پی خواهد آمد. هر که کارد قصد گندم باشدش. ...
  • گزارش تخلف

«اهریمنی» …🔶سماجت آن گرایش مرتدانه‌ی مکرری که رستگاری نهایی شیطان را طلب می‌کند مشهور است

راز جهان روبرت والزر زمانی افشا می‌گردد که آخرین اهریمن دوزخ نیز تا بهشت مشایعت شده باشد، آنگاه که فرایند تاریخ رستگاری تا آخرین مرحله تکمیل شده است. شگفت انگیز است که در این قرن دو تن از روشن‌بین‌ترین ناظران دهشت قیاس ناپذیری که آنها را فرا گرفته بود -کافکا و والزر- هر دو جهانی را پیش رویمان می‌نهند که شر در نمود اعلای سنتی اش، یعنی امر اهریمنی، از آن رخت بربسته است. نه کلام، نه کنت و نه منشیان و قاضیان کافکا، و نه، به ویژه، آفریده‌های والزر، هیچ کدام، به رغم ابهامشان، در سیاهه‌ای اهریمن شناختی درج نشده‌اند. اگر در جهان این دو نویسنده چیزی همچون عنصری اهریمنی باقی مانده باشد، بیشتر بدان هیئتی است که احتمالا اسپینوزا در ذهن داشت آنگاه که می‌نوشت: ابلیس فقط ضعیف‌ترین آفریده‌ها و دورترین شان از خداوند است. ابلیس در این مقام- یعنی تا جایی که موجودی ذاتا ناتوان انگاشته شود -نه تنها نمی‌تواند به ما آسیب رساند، بلکه برعکس همانی است که بیش از همه به کمک‌ها و نیایش‌های ما نیاز دارد. ابلیس، در هر موجودی، همان امکان نبودنی است که خموشانه از ما کمک می‌خواهد (یا، اگر این بیان را می‌پسندید، ابلیس چ ...
  • گزارش تخلف

ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۲۰):. برحسب ساختارگرایی، زبان بعدی است که از سوژه پیشی می‌گیرد

لکان در آن زمان تلاش کرد سوژه را از زبان استنتاج کند و نشان بدهد که سوژه تاثیر ارتباطات زبانی خاص است. در [مقاله] «حوزه و کارکرد سخن و زبان» سمبل است که انسان را می‌سازد: انسان، به خاطر وجود سمبل هاست که آن چیزیست که هست. در آنجا لکان تمام ارجاعات انسان شناسانه را از لوی اشتراوس معرفی می‌کند تا نشان بدهد که حتی در مورد «ابتدایی» ترین مردمان، زندگی آنها توسط بعد بسیار ساختاریافته‌ای از ارجاعات ارگانیزه و مرتب می‌شود و حک شدن آنها در بعدی از سمبل‌ها بسیار دقیق است. ناخشنودی در تمدن ما ممکن است از این واقعیت بیاید که بعد سمبولیک ما بسیار بیشتر از مردمان «ابتدایی» متناقض است: آن بیش‌از حد پیچیده شده است. لکان با در نظر گرفتن اینکه بزرگ دیگری جایگاه زبان است، پیش می‌رود تا قانون ارلی، قانون اودیپوس را با ساختار زبان هم هویت کند. در تمام این، اصطلاح بنیادی به رسمیت شناخته شدن توسط بزرگ دیگری است، به رسمیت شناخته شدن وجود فرد توسط بزرگ دیگری، در مقایسه با آنچه در مرحله آینه‌ای اتفاق می‌افتد. بعد تصویری جنگ است‌؛ بعد سمبولیک اساسا صلح و دیالوگ است. به این ترتیب لکان توانست اشتیاق را در آن زمان ...
  • گزارش تخلف

«خودآیینی و حدود آگاهی» …🔶بنابراین، بار دیگر می‌توانیم به پیدایش یا ساخته شدن آگاهی به شیوه‌ای مارکسی، رو ‌کنیم

در واقع این جا با یک ساز و کار مبتنی بر پندار مواجه هستیم: مارکس نظامی از استعاره‌ها را به کار می‌بندد که منشأشان در دوردست به افلاطون می‌رسد («وارونگی واقعیت» در غار یا در «اتاقک تاریک»). اما او این کار را به منظور اجتناب از دو ایده‌ی پابرجا در حوزه‌ی سیاست انجام می‌دهد: ایده‌ی جهل توده‌ها، یا ضعف ذاتی سرشت انسان (که او را ناتوان از دستیابی به حقیقت می‌سازد) و ایده‌ی تلقین (که از دست کاری عامدانه و درنتیجه «قدرت مطلق» قدرتمندان حکایت دارد)، که فلسفه‌ی روشنگری در خصوص ایده‌های مذهبی و کارکرد آنها در مشروعیت بخشیدن به نظام‌های استبدادی، به طور گسترده از هر دوی آنها استفاده کرد. با بسط طرح تقسیم کار به حد نهایی آن، مارکس مسیری دیگر یافت (یا مطرح ساخت) و اینگونه، از آن سود است تا، به ترتیب، شکاف میان «زندگی» و «آگاهی»، تناقض میان «منافع جزئی» و «عام» و، سرانجام، شدت یافتن این تناقض در استقرار یک سازوکار قدرت خودآیین ولی غیر مستقیم (تفکیک کار یدی از کار ذهنی، ۹ که اهمیت آن را به زودی بررسی خواهم کرد) را توضیح دهد. در خاتمه، سازوکار ایدئولوژیک، که می‌تواند فرآیندی اجتماعی نیز دانسته شود، هم ...
  • گزارش تخلف

«سیاست طبقاتی و مفهوم مردم».. 🔶آیا سخن گفتن از چیزی به نام پیکار طبقاتی هنوز با معناست؟

دست‌کم می‌توان گفت که مفهوم طبقه به هیچ رو صرفا مفهومی منسوخ و بی معنا نیست که فقط مورد علاقه‌ی چپ‌های ارتودوکس غیرانتقادی و استالینیست‌های خشک مغز باشد. جورجوآگامبن که می‌توان او را یکی از مهمترین وارثان ماتریالیسم الهیاتی کسانی چون والتربنیامین خواند، در حاشیه‌ی مناقشات پرحرارت کنونی در باب فعلیت پیکار طبقاتی (که اسلاوی ژیژک نیز سخت درگیر آن است) در بخش‌هایی از دو کتاب «وسایل بی هدف» (مجموعه مقالات دهه ۱۹۹۰) و «زمانی که باقی می‌ماند» (شرحی بر نامه به رومیان سن پل)، ایده‌هایی درباره‌ی رابطه میان مارکس و پل مطرح کرده است. در مرکز این ایده‌ها مفاهیم طبقه و مردم و پسمانده قرار دارند. این قرائت الهیاتی از طبقه و سیاست را نیز دقیقا باید در ادامه پروژه نظری آگامبن در مورد &aposقدرت حاکم و حیات برهنه&apos درنظر آورد. البته جز در این موارد، آگامبن هیچ کجا از مفهوم طبقه یا پیکار طبقاتی استفاده نمی‌کند، به واقع در اینجا تأکید بر این مضامین در تفکر آگامبن و ایجاد پیوندهای بعدی با نوعی سیاست رادیکال چیزی جز نوعی انتخاب یا مخاطره‌ی نظری نیست. سیاست با مفهوم مردم شروع شده است حال آنکه سیاستمداری هم ...
  • گزارش تخلف

بخشی از کلاس ژک آلن میلر – اول آوریل ۲۰۰۹ …🔶مساله ارتباط بین حقیقت و ژوئی سانس همان مساله لکان است

این همان مساله روانکاوی است آن طور که لکان آن را شکل داده، پرداخت کرده، زجر داده، همانطور که آن هم او را زجر داده، و همانطور که لکانین‌ها آن را به ارث برده‌اند. آنها لکانین نامیده می‌شوند چون لکان را می‌خوانند، و گاهی فروید را با ارجاع به لکان می‌خوانند، و با ارجاع به این خوانده‌ها و فهمی که آنها از این متون و اهمیتشان به دست می‌آورند به انجام روانکاوی مبادرت می‌ورزند. من قصد دارم در فرموله کردن این مساله آموزه‌های لکان را تعبیر کنم، که بدون شک این را فرض می‌گیرد که فرد خودش را قدری از آن دور کند، گره‌اش را از آن باز کند. همانطور که پیش از این گفته‌ام، باور دارم که بر سلسله آموزه‌های او یک دیدگاه پانورامیک بدست آورده‌ام، پرسپکتیو دیگری بر آن حاصل کرده‌ام. جایی پاراگرافی برای من گشوده شده است، تحت فشار خود تجربه، آنالیزهایی که انجام داده‌ام و مسوولیت آنها را پذیرفته‌ام. برای مدتی طولانی من به کلمه‌های لکان چسبیدم. این شایستگی ام بود، در حقیقت وقتی خیلی افراد – بیشتر افراد – به طور سطحی از روی آموزه هایش عبور می‌کردند، برخی عبارت‌ها را نگاه می‌داشتند، بدون اینکه آن منطق موشکافانه، آن رشت ...
  • گزارش تخلف

چه باید کرد؟ بی‌آن‌که اسپینوزایی باشیم، چگونه می‌توانیم از نو به امید زندگی و فلسفه آری‌گو باشیم؟

اسپینوزایی بودن نه یک تعین، بلکه «یک شرط» است. تفکر مستلزم اسپینوزایی‌بودن است.. [ «پنج دلیل برای معاصر بودن اسپینوزا»، نگری / به نقل از پیمان غلامی در: / ترجمه‌ی زهره اکسیری و رضا سیروان / نشر رخداد نو] … ...
  • گزارش تخلف

✅پرسش «فابین تاربی» از آلن بدیو:. بعضی‌ها در تحلیل سیاسی روزگار ما اهمیتی پایه‌ای به مذهب می‌دهند

البته اغلب این خصوص اسلام است که مورد نظر است. یاد یکی از حرف‌های لنین راجع به هنر می‌افتم که در آن می‌گوید در دوره‌های انفعال سیاسی، هنر در بهترین حالت ترکیبی است از عرفان و پورنوگرافی. آیا می‌شود این را تعمیم داد؟ آیا عصر ما بین عرفان و پورنوگرافی مردد است؟. ✅ آلن بدیو:. موضع من در باب مذهب اصلا آن چیزی نیست که این روزها غالب است، که می‌گوید پرسش مذهب دوباره پرسش بسیار مهمی شده است و ما به عصر بزرگ اختلافات مذهبی و جنگ میان تمدن‌ها برگشته‌ایم. من به سهم خودم در مورد این پرسش یک نیچه‌ای محضم. من حقیقتا بر این باورم که خدا مرده است. اگر مرده است، پس مرده است. ...
  • گزارش تخلف

🔶درک این نکته ضروری است که چگونه «نژادپرستی مابعد مدرن» در قامت پیامد نهایی تعلیق پسا- سیاسی امر سیاسی پدیدار می‌گردد، یعنی در رون

به جای طبقه «کارگر» در مقام آن سوژه یا فاعل سیاسی که حقوق کلی و همه شمول خویش را مطالبه می‌کند، آنچه اینک پیش رو میبینیم، از یک طرف، خیل کثیر لایه‌ها یا گروه‌های جزئی و از هم جدایی است که هر یک مسائل ویژه خود را دارد (معضلاتی چون کاهش تدریجی نیاز به کارگران یدی)، و از طرف دیگر، فرد مهاجر را داریم که بیش از پیش او را از صبغه‌ی سیاسی دادن به وضع ناگوار ناشی از طرد شدگی و بی وطنی اش باز می‌دارند. رانسیر به درستی تأکید می‌ورزد که با توجه به این زمینه است که باید علاقه زاید الوصف «افکار عمومی» را به واقعه یکه و بی همتای هولوکاست (فاجعه کشتار جمعی یهودیان) تفسیر کرد: اشاره به هولوکاست به منزله عظیم‌ترین جنایت غیرسیاسی که قابل فکر کردن نیست، به منزله شری چنان ریشه‌ای که نمی‌توان بدان صبغه سیاسی داد (و علل وقوع آن را بر مبنای تکاپویی سیاسی روشن ساخت) به ما امکان می‌دهد که کل حوزه اجتماعی را سیاست زدایی کنیم و همگان را از لغزیدن در فرآیند سیاسی شدن بر حذر داریم. هلوکاست نامی است که برمآزاد غیر سیاسی خود سیاست نهاده‌ایم، مازادی که تفکر بردار نیست، هولوکاست ما را وادار می‌کند که سیاست را در ذیل ن ...
  • گزارش تخلف

🔶اخلاق گرایی در عمل به نوعی محافظه کاری عمیق می‌انجامد

تصور اخلاقی از انسان، صرف نظر از اینکه پایه‌ای زیست شناختی داشته باشد (تصاویر قربانیان) یا «غربی» (رضایت مندی فرد نیکوکار مسلح) مانع پیدایش هر گونه تصور جامع و مثبتی از امکانات پیشروی می‌شود. آنچه اخلاق در اینجا مجاز می‌شمارد و سخت ستایش شده، این است که آنچه به اصطلاح «غرب» می‌نامند از داشته هایش محافظت کند. اخلاق به واسطه‌ی استقرار کامل در میان داشته‌های خویش (که هم عبارت از تملک دارایی‌های مادی است و هم تملک هستی خویشتن) به یک معنا آنچه را که از آن برخوردار نیست شر می‌پندارد. اما آنچه وجود انسان به عنوان موجود جاودانه بدان متکی است محاسبه ناپذیر و تملک ناپذیر است. به نیستی اتکا دارد. منع او از به تصور در آوردن خیر، از اینکه نیروی جمعی اش را وقف امر خیر سازد، از اینکه در راه محقق ساختن امکانات ناشناخته بکوشد، از این که با گسستن از آنچه هست، به چیزی بیندیشد که می‌تواند هست شود، به سادگی انسانیت را از او دریغ داشتن است. دست آخر اینکه اخلاق به واسطه تعریف سلبی و پیشینی شر، خود را از در نظر گرفتن تفرد موقعیت‌ها که هر نوع کنش حقیقتن انسانی از آن برمی خیزد، محروم می‌کند. در نتیجه، مثلا پزشک ...
  • گزارش تخلف

ادامه یادداشت:

قالب‌های موسیقی و اشعار به کار رفته در موسیقی پاپ سطحی و عاری از ویژگی‌های ادیبانه و هنری هستند، همه چیز از پیش مشخص شده و تنها چیزی که لازم است، خودسپاری مصرف‌کننده در برابر نظم اصوات می‌باشد. ایدۀ جدیدی خلق نمی‌شود و حتی هیچ اثر فاخری در معنای کلاسیک آن تولید نمی‌شود، بلکه تنها شنونده در یک توهم کوتاه از موقعیت کنونی خود قدری فاصله گرفته، شادمان شده و منفعلانه در برابر این شکل از موسیقی خودش را می‌بازد. این پسرفت شنیداری در موسیقی که با ساده‌سازی قالب و محتوای موسیقی پاپ بوجود آمده، سبب شده تا توان و نیروی شنیداری مخاطبان بتا حد فاجعه‌باری ویران شده و شنوندگان را از هر نیروی تازه‌ای دور کرده و آنها را در گرداب تکرار فرم‌ها گرفتار سازد …در هنر توده‌ای هیچگونه ابداع و نوآوری و خلاقیتی وجود ندارد و مخاطب همچون اسبی رام شده هدایت می‌شود و همه چیز به سمت یکنواخت شدن حرکت می‌کند و به خلق نوعی از آرامش هیجانی ختم می‌شود که این آرامش در نهایت به حفظ وضع موجود می‌انجامد. این همان فاشسیم بالقوه در درون موسیقی است، آن فاشیسمی که قرار است وضع موجود رابه نفع اتحاد شوم قدرت و ثروت حفظ نماید، همان ...
  • گزارش تخلف