این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1


🔶 «چرا از انقلاب حرف می‌زنیم؟ چرا که نه!

ایدئولوژی همیشه می‌تواند از تکان خوردن و بلرزه افتادن سود ببرد. ولی در عین حال آیا مسئولیت فکر کردن به آن تصمیمی که به نفس امکان تصمیم گیری راه می‌برد متوجه ما نیست؟ خب؟، کدام واژه طی دو قرن اخیر به طور انحصاری حامل این فکر بوده؟ و بعد دو قرن کدام واژه می‌تواند جایش را بگیرد؟ درباره‌ی اینکه» انقلاب «هیچ ثمری ندارد یا حتا شرایط را از این که هست هم سخت‌تر و وخیم‌تر می‌کند به قدر کافی شنیده‌ایم. راست هم می‌گویند- اما این ریشخند تاریخ است. انقلاب پرتوی بر آزادی جمعی می‌تاباند، جمعی بودن آزادی را پیش چشم می‌آورد، این واقعیت را برملا می‌کند که این [هستی آزاد جمعی]، به نوبه‌ی خود، موکول و محول به تصمیم [ما] است. به رغم همه‌ی اینها، باز هم نمی‌توانیم جور دیگری به این واژه فکر کنیم، مدتهاست دعوی اصلاحات به گوشمان می‌رسد، ولی هرچه بیشتر اصلاح می‌کنند کمتر چیزی تغییر می‌کند. انقلاب اسیر همان نومیدی و یاسی شده که در وهله‌ی اول باعث اش شده بود. ...
  • گزارش تخلف

ایده‌ی نور …🔶 در اتاقی تاریک، چراغ روشن می‌کنم: طبعا اتاق روشن دیگر تاریک نیست؛ برای همیشه آن را از دست داده‌ام

ولی آیا این همان اتاق نیست؟ آیا اتاق تاریک تنها محتوای اتاق روشن نیست؟ آنچه دیگر نمی‌توانم داشته باشم، آنچه تا ابد پا پس می‌کشد و از دستم می‌گریزد، و در همان حال مرا به جلو هل می‌دهد، صرفا بازنمودی از زبان است:. تاریکی ای که نور آن را پیشتر فرض می‌گیرد. اما اگر دست از تلاش برای درک این پیش فرض بردارم، اگر توجه‌ام را به خود نور معطوف کنم، اگر دریافتش کنم - آنگاه آنچه نور به من می‌دهد «همان» اتاق خواهد بود، تاریکی نامفروض. آنچه در خود فروبسته است، تنها محتوای مکاشفه است - نور صرفا به خود آمدن تاریکی ست …. جورجو آگامبن، ایده‌ی نثر، ص.۱۱۹ …. ...
  • گزارش تخلف

✍ پویا ایمانی …🔶 نمی‌دانم با کار سرژ تیسرون (Serge Tisseron)، روانکاو برجسته و خلاق مکتب آبراهام، آشنایی دارید یا نه، ولی مطمعنم ت

تقریبا تمام دوران کودکی ام با ماجراهای مرموز و مهیج تن تن گذشت. سالها می‌شود که دیگر کمیک استریپ‌های تن تن و میلو را ورق نزده‌ام، ولی این اواخر کتابی خواندم درباره مکتب روانکاوی نیکلاس آبراهام و ماریا توروک و دستاوردهای شگرف این دو در روانکاوی پسافرویدی، از جمله «رازهای خانوادگی» «ترومای فرا-نسلی»، مفهوم crypt و فرقش با شبح یا فانتوم (phantom)، … که ترغیبم کرد بروم سراغ کارهای اصلی این روانکاوان، و از آن جمله «کلام جادویی مرد گرگ نما» که بازبینی انتقادی مفصلی است در پرونده‌ی «مرد گرگ نما» ی فروید، و اتفاقا دریدا هم مقدمه‌ای مفصل و معروف بر آن نوشته (دریدا دوست صمیمی آبراهام و توروک بود و از میان روانکاوان معاصرش بیشتر از همه به آنها احساس نزدیکی می‌کرد). درباره‌ی اینها و نزدیکی «فانتوم» آبراهام و توروک به «شبح» (spectre) دریدا بعدا به تفصیل خواهم نوشت. ولی چیزی که اینجا می‌خواهم بگویم به دستاوردهای بحث انگیز و فوق العاده جذاب یکی از پیروان این مکتب بر می‌گردد: سرژ تیسرون در سال ۱۹۸۵ کتابی نوشت با عنوان «تن تن پیش روانکاو» (tintin chez le psychanalyste) و در آن ضمن تحلیل تصاویری از کمیک ...
  • گزارش تخلف

«پست مدرنیسم و عصر بدن». ✍ علیرضا مکوندی … متاسفانه در دوره شیوع خیره گی به تن در غیاب «من» هستیم

خلاف آنچه از شعارهای جدید انتظار می‌رود، دیگر نه از ته مانده‌های «من» (سوژه دکارتی تا دازاین هایدگری) چیزی باقی است و نه از خرده حرمت پیشین تنی که می‌کوشید دیگر برده نباشد. بشر هیچوقت تا به این اندازه به تن خویش خیره نبوده و برای آن صرف وقت و هزینه نکرده است. مسئله الگوی مد، الگوی زیبایی، الگوی سلامتی و الگوی روابط جنسی همه به این «تن» ربط دارد. ترویج فرهنگ مد نه فقط تکلیف مصرف برای خودنمایی که پذیرش آن گونه‌ای خود تسلیمی کودکانه در برابر «دیگری بزرگ» است. آنکه اراده و میل مخاطبان را در مسیر اراده و میل خود همراه می‌کند، همه را هم شکل، هم راه و هم اندیش می‌کند تا دگراندیشی و دگرخواهی در اقلیت کوچک و هرچه کوچکتری تنها بماند و دیده یا شنیده هم نشود. در این همسان سازی ایدئولوژیک، رسانه‌ها که پرکارترین و موثرترین آنها تلویزیون است مخاطبان خود را به کارگران تمام وقت مد، زیبایی و مصرف تبدیل می‌کنند. تنها در تجربه پست مدرنیسم می‌شود کالای فرهنگی را از انقلابی‌ترین اثر و ارزش بلافاصله پس از جریان انقلاب تولید و تکثیر کرد. تنها در این تجربه میتوان تیراژ بیشماری از تیشرت با عکس چگوارا بر تن جوان ...
  • گزارش تخلف

🔶 دشمنی که باید [چون روحی خبیث] غیب شود، برای آنان که قسم خوردگان این جادویند، البته، مارکسیسم است

ولی مردم امروز از این می‌ترسند که دیگر نتوانند این دشمن را شناسایی کنند. به خود می‌لرزند از تصور اینکه، در اثر یکی از همان استحاله هایی که مارکس درباره شان زیاد حرف می‌زد، (و «استحاله» از واژه‌های محبوب اش در تمام زندگی بود)، «مارکسیسم» جدید دیگر آن سیمایی را که همه عادت کرده بودند با آن شناسایی و سرکوب اش کنند نداشته باشد. شاید مردم دیگر از مارکسیست‌ها نمی‌ترسند، ولی هنوز از بعضی غیر مارکسیست‌ها که به میراث مارکس پشت نکرده‌اند می‌ترسند، از نهان مارکسیست‌ها، از شبه مارکسیستها یا فرامارکسیستهایی که گوش به زنگ کناری ایستاده‌اند و ساعت تعویض نگهبان‌ها را انتظار می‌کشند، اما پشت نقاب‌ها یا نقل قولهایی که متخصصان دست پاچه‌ی آنتی کمونیسم برای افشا کردن شان تعلیم ندیده‌اند …. ژاک دریدا، اشباح مارکس، ص.۸۸ … ...
  • گزارش تخلف

📝هنگامه یأس:. درسهایی که باید از هفت تپه بیاموزیم. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

پس از آنکه حسن روحانی در جهتی متفاوت با آنچه در انتخابات ۹۶ وعده داده بود گام برداشت شبح یأس بر جامعه حاکم شد. این شبح در دی ماه ۹۶ تجسد یافت و فضای سیاسی کشور را دگرگون کرد. مهمترین خصلت رویدادهای دی ماه قطع امید از تمامی گفتمانهای سیاسی موجود بود که در شعار «دیگه تمومه ماجرا» متجلی میشد. و صد البته اصلاح طلبان و دولت باز هم سرافکنده از این آزمون بیرون آمدند. آنها با «امیددرمانی» به دنبال حذف هر گونه کنشند. در حالی که انسان مأیوس با کنار گذاشتن امیدهای واهی دست به کنش میزند. این کنش واپسین گامی است که او را از فرورفتن در ورطه فروپاشی نجات میدهد. او دستگیری ندارد، خودش است و خودش. و خودش همه است …۲. ...
  • گزارش تخلف

ایده‌ی سکوت …🔶 در مجموعه حکایاتی که از عهد باستان متاخر به جا مانده، حکایتی آمده به این مضمون:

«در بین آتنی‌ها رسم بود هر کس را که می‌خواست به عنوان فیلسوف شناخته شود کتک سیری بزنند، اگر طرف مشت و لگد را با بردباری تاب می‌آورد، آن وقت می‌شد اسمش را گذاشت فیلسوف. روزی مردی بود که کتک اش را خورد، و چون در سکوت تاب آورد، بانگ برداشت که» پس من استحقاق اش را دارم که بهم بگویند فیلسوف! «ولی به حق جواب اش را دادند که» استحقاق اش را داشتی اگر دهانت را بسته بودی" …این حکایت به ما می‌آموزد که فلسفه قطعا دخلی هم به تجربه‌ی سکوت دارد، ولی از سر گذراندن این تجربه به هیچ وجه مقوم هویت فلسفه نیست. در سکوت، فلسفه فاش و عریان برپاست، یکسر بی هویت؛ بی-نام را تاب می‌آورد، بی آنکه در آن نام خود را بیابد. سکوت لغت سری [فلسفه] نیست- برعکس، کلام فلسفه سکوت خودش را مطلقا ناگفته می‌گذارد …جورجوآگامبن، ایده‌ی نثر، ص.۱۱۱ … ...
  • گزارش تخلف

ایده‌ی مرگ …🔶 فرشته‌ی مرگ، که در بعضی افسانه‌ها با نام سمائیل از او یاد شده و گفته‌اند حتا موسی هم ناچار بود با او بیاویزد، همان ز

زبان از مرگ خبر می‌دهد- مگر کاری جز این هم می‌کند؟ ولی دقیقن همین خبر است که مردن را تا این حد برما سخت می‌کند. از زمان‌های خیلی دور، اصلن در تمام طول تاریخ بشر، آدمی با این فرشته در کشاکش بوده، کوشیده رازی را که فرشته از فاش گفتنش تن زده از چنگ اش برباید. اما از دستان کودکانه‌ی او تنها خبری را می‌توان در ربود که خودش به هر روی فاش می‌گفت. مقصر فرشته نیست، و تنها آنان که معصومیت زبان را دریافته‌اند قادر خواهند بود معنای راستین خبر را درک کنند و ای بسا که، عاقبت، مردن بیاموزند …. جورجو آگامبن، ایده‌ی نثر، ص.۱۲۹ … ...
  • گزارش تخلف

ایده‌ی خوشبختی …🔶 در هر زندگی چیزی نازیسته می‌ماند، چنانکه در هر کلمه چیزی ناگفته

شخصیت آن قدرت تار و مبهمی ست که خود را به نگاهبانی این زندگی بکر و ناسوده می‌گمارد:. چهارچشمی مراقب آن چیزی ست که هرگز نبوده، و بی آنکه بخواهیش، ردهاش را روی صورت ات به جامی گذارد. همین است که نوزاد پیشاپیش شبیه سالخورده هاست: در واقع، هیچ چیز بین این دو چهره مشترک نیست مگر آنچه در هر دو نازیسته مانده …کمدی شخصیت: وقتی مرگ آنچه شخصیت سرسختانه پنهان داشته را از دست اش می‌رباید، شخصیت تنها نقابی به چهره می‌زند. در این مرحله شخصیت ناپدید می‌شود: در چهره‌ی مردگان دیگر اثری از آنچه نازیسته مانده نیست. چین و چروک هایی که شخصیت روی پوست انداخته صاف می‌شوند. و اینگونه مرگ هم گول می‌خورد، مرگ نه چشمی دارد و نه دستی که گنج شخصیت را به یغما برد. این آن-چه-هرگز-نبوده را ایده‌ی خوشبختی زیر پر-و-بال خود می‌گیرد. این است آن خیری که از شخصیت به آدمی می‌رسد …. جورجو آگامبن، ایده‌ی نثر، ص.۹۳ … ...
  • گزارش تخلف

📝 تسلابخشی‌های جناب آلن دوباتن برای کسانی که دنبال شغل مورد علاقه شانند!. ✍ محمدزمان زمانی

هگلی‌های راست عمده تاکیدشان را بر روی این شعار بود که «واقعی عقلانی است» بر خلاف هگلی هلی چپ که روی «عقلانی واقعی است» تاکید میکردند. اولی سرشتی محافظه کار داشت و دومی انقلابی. کتاب آلن دوباتن درباره شغل مورد علاقه را هم از منظر همین دو جبهه فلسفی- سیاسی می‌توان نگریست. برداشت کلاسیک مدافعان سرمایه داری این بود که سرمایه داری در مقام یک واقعیت امری است عقلانی که هم دارای انسجام درونی است هم با طبع بشر سازگار است و هم با جهان. عصر پسامدرن نشان داد که واقعی عقلانی نیست اما تلاشی هم برای به واقعیت درآوردن امر عقلانی از خود بروز نداد. تنها به این واقعیت که واقعی غیرعقلانی است خوشامد گفت و آنرا با آغوش باز پذیرفت و از نشانگان اش لذت برد. دوباتن نیز ما را به کوشش در جهت انطباق با اقتضایات سیستم سرمایه داری فرامیخواند. و این فراخوان او خود نیز عاری از ناسازگاری و عدم انسجام نیست. مثلا هر جا که بتواند و در واقع با ضروریات سازوکار سیستم تنافر نداشته باشد ما را فرامیخواند به اینکه احساسات شهودی رمانتیک مان را تقویت کنیم، ولی آنجا که این احساسات مانعی برای تبدیل ما به کارکنان و شاغلان آرام و مطیع ...
  • گزارش تخلف

«برای پایان دادن به بحران سیاسی جهان چپ‌ها باید از ترامپ بیاموزند». ✍ اسلاوی ژیژک

ترجمه؛ حسین رحمتی …اخیرا مجموعه‌ اتفاقاتی در ایالات‌متحده رخ داده است: نامزدی برت کوانو [۱] برای عضویت در دادگاه عالی، بسته‌های مشکوکی که به لیبرال‌دموکرات‌های برجسته ارسال شدند، تیراندازی در کنیسه‌ی پیتسبورگ، تشدید لفاظی‌های ترامپ از توصیف رسانه‌های جمعی بزرگ ایالات‌متحده در حکم‌ دشمنان مردم تا اشاراتش مبنی بر این‌که چنان‌چه جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای ببازند او نتیجه را به‌رسمیت نخواهد شناخت زیرا] برد دموکرات‌ها [مبتنی بر فریب‌کاری خواهد بود …ازآن‌جاکه همه‌ی این‌ها در جبهه‌ی جمهوری‌خواه فضای سیاسی ایالات‌متحده رخ داد و نیز ازآن‌جاکه رنگ حزب جمهوری‌خواه سرخ است، می‌توان دید که چه‌طور شعار ضد کمونیستی قدیمی روزهای جنگ سرد «مردن به از سرخ‌بودن» [۲] امروزه معنای جدید غیرمنتظره‌ای پیدا می‌کند. اما دراین‌جا لازم است دقت بیش‌تری به خرج دهیم: در انفجار ابتذالی که در فضای سیاسی روزگار ما رخ داده است واقعا چه می‌گذرد؟. همان‌طور که یووال نوح هراری [۳] در انسان خداگونه [۴] خاطرنشان می‌کند، مردم فقط وقتی علقه‌ی بنیادی مشترکی با اکثر دیگر رأی‌دهندگان داشته باشند احساس می‌کنند که به ا ...
  • گزارش تخلف

🔶 ماندن درون مرزهای تجربه‌ی تدریس، که خیلی برایم مهم است چون بهم امکان می‌دهد با ضرب آهنگی دمسازتر با نفس کشیدنم حرف بزنم و بنویسم

این روزها هایدگر درس می‌دهم و واقعا حس می‌کنم «هستی و زمان» را برای اولین بار در زندگیم دارم می‌خوانم؛ و این چیزی که درباره‌ی هایدگر می‌گویم درباره‌ی افلاتون و کانت هم صادق است - درباره‌ی همه. یکجور فراموشی هم پشت این گرایش من هست که می‌شود آن را به حساب قدرت گذاشت یا ضعف. نمی‌گویم می‌دانم چطور فراموش کنم، ولی خوب می‌دانم که فراموش می‌کنم، و این چیز خیلی بدی هم نیست، ولو اینکه عذابم دهد. باید روش تدریس واقعا عجیب و غریبی داشته باشم که بی اعتمادی یا مقاومت بعضی دانشجویان، و در عین حال - چرا منکرش شویم؟ - علاقه و وفاداری بسیاری دیگر را بر می‌انگیزد. این تا حدی ماحصل این واقعیت است که من هرگز به آن نظم و ترتیب [آکادمیکی] که قبلتر درباره‌اش حرف زدیم پشت نکرده‌ام؛ تدریس من همیشه متکی بوده به همین نظم و ترتیب، و به تلاش برای منتقل کردن حس احترام برای این نظم [به دانشجویان]: خوانش دقیق متون، ارجاع به اصل، به لفظ، شکیبایی، کندی و آهستگی. در یک کلام، احترام برای فضایل و محسنات کلاسیک تدریس (که متاسفانه خیلی هم رایج نیستند) و برای خواندن آثار اصیل - یا اصیل انگاشته شده - گرچه این مرا از خواندن م ...
  • گزارش تخلف

زیباترین شش دقیقه‌ی تاریخ سینما.. جورجو آگامبن.. سانچو پانزا وارد سینمایی در یک شهر کوچک می‌شود

دنبال دون کیشوت می‌گردد و عاقبت گوشه‌ای از سالن پیدایش می‌کند که نشسته و زل زده به پرده. سالن سینما پر است؛ بالکن - که به ایوانی غول آسا می‌ماند - مملو است از بچه‌های شلوغ و پرسروصدا. سانچو بعد از چند بار تلاش نافرجام برای رسیدن به دون کیشوت، با اکراه می‌نشیند روی یکی از صندلی‌های ردیف پایین، پهلوی دخترکی (دولسینیا؟)، و دخترک آب نبات تعارف اش می‌کند. فیلم شروع شده؛ فیلمی ست تاریخی: روی پرده شوالیه‌های جوشن پوش شانه به شانه‌ی هم می‌تازند. ناگهان زنی ظاهر می‌شود؛ در خطر است. دون کیشوت یکباره برمی خیرد، شمشیرش را از غلاف بیرون می‌کشد، به پرده هجوم می‌برد، و به چند ضرب پرده را پاره پاره می‌کند. زن و شوالیه‌ها را هنوز روی پرده می‌بینیم، ولی شکاف سیاهی که در اثر ضرب شمشیر دون کیشوت به وجود آمده هر دم بزرگتر می‌شود و عاقبت تصویر را تمامن می‌بلعد. در پایان هیچ چیز از پرده باقی نمی‌ماند، و تنها اسکلت چوبی نگهدارنده‌ی آن است که دیده می‌شود. تماشاچیان خشمگین سالن سینما را ترک می‌کنند، ولی بچه‌های روی بالکن همچنان به تشویق و هلهله‌ی کورشان برای دون کیشوت ادامه می‌دهند. ...
  • گزارش تخلف

«لویاتان جمهوری اسلامی را بلعیده است»

✍ دکتر قنبرپور … لویاتان در تمامیت خواهی با لویاتان کلاسیک یک فرق بزرگ دارد و شکافی عظیم آندو را از هم جدا ساخته است: «هیولای» برآمده از زیست سیاست تمامیت خواهی آن اژدهای غول آسا و وحشتزایی نیست که «زندگی» را می‌بلعد، همه چیز را درهم می‌کوبد و ترس در اعماق وجود هر جنبده می‌افکند؛ تخم نفرت را در دل آدمی می‌کارد، حس مقابله را بر می‌انگیزد و خط فاصلی روشن بین زندگی و لویاتان بر می‌افرازد؛. لویاتان تمامیت خواهی، نوعی و شیوه‌ای از زیستن است که بتدریج در اعماق وجود آدمی، حتی در دورترین روستاها لانه می‌کند و به روشی از زندگی کردن و تصمیم گرفتن، تبدیل می‌شود؛ «نوعی از حضور اجتماعی» و شیوه‌ای از سوژه شدن که در اینگونه کشورها، در جایگاه یک «پیش شرط» قرار می‌گیرد برای زنده ماندن، رسمی شدن، موفقیت و ورود به مراتب شغلی و …. یک پیش شرط که گرفتن نمره و مجوز قبولی از آن و پذیرفته شدن برای ورود به دنیای «رسمی» در چهارچوب تمامیت خواهی، همانگونه که فرانسیس گویا ذکر کرده است، باید «عقلانیت و خرد»، رقابت آزاد و اتکا به استعداد فردی و شایسته سالاری حرفه‌ای را در «خود، یا همان من»، در جایگاه «یک توپولوژی رو ...
  • گزارش تخلف

آموزه من (۱۰)

✍ژاک لاکان …-فکر می‌کنم شما موضع مرا در این مورد می‌دانید، اما اگر نمی‌دانید، در موقعیتی هستم که آن را برایتان بهتر روشن کنم. قاطی کردن سوژه با پیام یکی از ویژگیهای بزرگ تمام چیزهای ابلهانه ایست که در مورد به اصطلاح فروکاستن زبان به ارتباط دارد گفته می‌شود. کارکرد ارتباطی هرگز مهمترین سویه زبان نبوده است. این نقطه شروع من بود. فون فریش فکر می‌کند که زنبورها واجد زبان هستند (۱) چون آنها چیزهایی را به همدیگر انتقال می‌دهند. این درست از همان قماش چیزهایی است که مردم گاه به گاه می‌گویند وقتی خیالات و وهم برشان می‌دارد: یعنی اینکه، این حقیقت که چیزی از اجرام فلکی به ما می‌رسد ثابت می‌کند که ما از آنها پیامهایی دریافت می‌کنیم. در چه معنایی آن یک «پیام» است؟ اگر به کلمه «پیام» معنایی می‌دهیم، بایستی تفاوتی بین آن و انتقال هر آن چه ممکن است باشد وجود داشته باشد. اگر چنین تفاوتی نباشد، هر چیزی در جهان می‌تواند یک پیام باشد. ...
  • گزارش تخلف