این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1


«آیا جامعه به مثابه یک تمامیت یکپارچه ممکن است؟». ✍ رضا مجد. قسمت دوم

به مدد دستاوردهای لاکان و روانکاوی اکنون می‌دانیم که هیچ صورت بندی ایدئولوژیک توپر و کاملی ممکن نیست، همیشه چیزی کم دارد. وجه مشترک دیگری که در تمام ایدئولوژی‌ها مشترک است به دست دادن تصویر آرمانی و متوهمانه و خیالی از جامعه‌ای است که در واقعیت نمی‌تواند وجود داشته باشد، چرا که 《امرواقعی》هم خود سوژگی و سوبژکتویته و هم جامعه و مناسبات اجتماعی را مخدوش کرده و از هم می‌گسلد. چرا به وعده‌های ایدئولوژی می‌گوییم متوهمانه و خیالی؟ چون بجای اعتراف به فقدان بنیادی بشری، و ناممکنی و محال بودن اتوپیا یا هر تمامیت و وحدتی، سعی در پوشاندن و طرد و سرکوب و انکار این فقدان و ناممکنی است، و سعی می‌کند با تراشیدن یک مانع بیرونی و عینی، با برکشیدن یک یا چند عنصر عینی در قامت《شر》و《دشمن》این ناممکنی را در حد یک آنتاگونیسم اجتماعی تقلیل دهد. پس ایده و تلقین ایدئولوژی این است که این دیگری (در قالب کافر، سرمایه داری، مردسالارها) است که نمی‌گذارد سوژه‌های بشری قابلیت‌ها و پتانسیل‌های خود را از قوه به فعل درآورند، و به یک جامعه‌ی آرمانی و خودبسنده برسند. ایدئولوژی‌ها به این توهم دامن می‌زنند که همین که هیچ کافری ...
  • گزارش تخلف

«آیا جامعه به مثابه یک تمامیت یکپارچه ممکن است؟». ✍رضا مجد

قسمت اول …بیایید جسارت کرده و صادقانه از خود بپرسیم که: سرچشمه‌ی ستیزه و کشمکش اجتماعی در چیست؟ و بیایید به جواب‌های آماده و پیشینی و سرراست قناعت نکنیم، جواب هایی که داعیه‌ی پاسخ کامل و حقیقی را دارند، بیایید کمی حریص و بلند پرواز باشیم و پا را از چهارچوب‌های عقلانیت مدرن فراتر بگذاریم و قواعد بازی را رعایت نکنیم. عقلانیت مدرن پاسخ‌های متفاوتی به این سوال ارائه داده است، نه تنها عقلانیت مدرن بلکه عقلانیت پیشامدرن و سنتی نیز پاسخی به این پرسش اساسی دارد، حتی دین هم به این پرسش پاسخ داده است، چرا اینگونه نگوئیم که در واقع بشر در طول تاریخ به انحای مختلفی سعی کرده به این پرسش جواب بدهد، آنهم در قالب ایدئولوژی‌های مختلف و متفاوت، و چیزی که در تمام این ایدئولوژی‌ها (از ایدئولوژی دینی گرفته تا ایدئولوژی مارکسیسیستی، فمینیستی، سیاسی و ….) مشترک است وعده‌ی رسیدن به وضعیتی اتوپیایی و یک تمامیت عاری از تنش و ستیز و شکاف و نقصان است، نقطه و غایت و مقصد و 《وضعیت محالی》در آینده که با رسیدن به آن بنیان تمام کشمکش‌ها و ستیزه‌ها و تضاد اعم از طبقاتی و دینی و مذهبی و جنسی و انسانی از بین می‌رود و بشر ...
  • گزارش تخلف

انسان دموکراتیک، تنها در اکنون محض زندگی می‌کند و قانونی جز میل زودگذر ندارد

امروز یک غذای چرب و لذیذ به همراه شراب نوش جان می‌کند. فردا یک بودایی تمام عیار است، روزه‌ی زاهدانه، آب زلال و توسعه‌ی پایدار. دوشنبه، به قصد داشتن اندامی مناسب، ساعت‌ها بر روی یک دوچرخه ثابت رکاب میزند. سه شنبه، تمام روز را می‌خوابد، سپس دودی به بدن می‌زند و شکم چرانی مفصلی می‌کند. چهارشنبه، قصد خود را برای مطالعه‌ی فلسفه اعلام می‌کند، اما در نهایت ترجیح می‌دهد هیچ کاری انجام ندهد. روز پنج شنبه، بر سر میز ناهار، سیاست است که او را شعله ور می‌کند، بر ضد نظر همسایه‌اش برمی آشوبد و از شدت خشم بالا و پایین می‌پرد، و با همان شور غضب ناک علیه جامعه مصرفی و جامعه نمایش اعلام جرم می‌کند. شب، به سینما می‌رود و به تماشای یک فیلم بسیار مزخرف درباره‌ی جنگ‌های قرون وسطایی می‌نشیند. به خانه بازمیگردد، میخوابد و خواب می‌بیند که وارد مبارزه‌ی مسلحانه برای آزادسازی خلق‌های تحت ستم شده است. فردای آن روز، در عین خماری به سر کار می‌رود و مذبوحانه می‌کوشد تا منشی دفنر مجاور را اغوا کند. ...
  • گزارش تخلف

گل به سر مالیدیم و بر سینه زدیم و سیاه پوشیدیم و رجز خواندیم و شب زنده داشتیم!

کتاب بر سر گرفتیم و توبه کردیم و استغفار! شیون از دل برآوردیم و نماز وحشت خواندیم! هر کاری کردیم جز دست به کاری زدن! هر کاری کردیم جز اینکه کاری بکنیم! [می‌غرد] دیوارها را بلند برنیاوردیم و نیکو نساختیم! و کار امروز به فردا گذاشتیم! خردنامه‌ها شستیم و هوسنامه‌ها دریدیم و تصاویر کتب سوختیم و در یکدیگر افتادیم و هر که را تهمت زدیم از زندیق و شکاک و فلسفی و دهری و گبر و مجوس، که این عقوبت فرود نیامدی اگر خلقی از شمایان را انکاری گزاف برنخاستی! - آری - همواره خود را گناهی می‌تراشیم تا سزاوار این تنبیه شویم!. تاراج نامه / بهرام بیضایی … ...
  • گزارش تخلف

«شبح رضاه شاه»

✍ فرهاد قنبری …نقابی که بر چهره می‌زنیم و خود را بر اساس آن در نگاه دیگری بزرگ (جامعه) تعریف می‌کنیم، شکاف بین هویت روانشناختی بی واسطه و هویت نمادین است که ژاک لاکان آن را «اختگی نمادین» می‌نامد. اختگی نمادین عبارت است از شکاف انچه من بلاواسطه هستم و عنوان نمادینی که (مثلا شاه یا لیدر یا قاضی و امثالهم) شان و اعتبار خاصی به من می‌بخشد …فردی که به واسطه پذیرش یک جایگاه اجتماعی شاخص دچار اختگی نمادین شده است دیگر نمی‌تواند به مانند یک فرد قبل از پذیرش آن جایگاه عمل کند و باید از بسیاری از امیال و خواسته‌های خود چشم پوشی کند. به عنوان مثال یک قاضی یا شاه نمی‌تواند هر لباسی که دوست دارد به تن کند یا در جمع‌های دوستانه به راحتی همیشگی حاضر شود. مرگ چنین فردی نیز به دو صورت مرگ طبیعی و مرگ نمادین رخ می‌دهد. مرگ طبیعی همان مرگی است که به صورت فیزیولوژیک برای همه افراد رخ می‌دهد اما مرگ نمادین به معنای از دست رفتن موقعیت نمادین فرد در عرصه اجتماع است. در برخی موارد افرادی هستند که به طور نمادین می‌میرند اما هنوز به صورت فیزیولوژیک زنده بود و فکر می‌کنند در عرصه نمادین نیز زنده هستند (مثال مشه ...
  • گزارش تخلف

به هیچ‌کس نچسبیدن،. نچسبیدن به هیچ میهن،

اگر چه رنج‌دیده‌ترین و یاری‌خواه‌ترین میهن باشد (دل برکندن از یک میهن پیروزمند آسانتر است)؛. نچسبیدن به هیچ همدردی،. اگر چه همدردی با انسانهای والاتر باشد، که بخت یکبار ما را به تماشای عذاب و درماندگی کم‌مانندشان رهنمون شد. نچسبیدن به هیچ علم،. اگرچه ما را به ارزنده‌ترین کشفهائی وسوسه کند که گوئی بهر ما کنار نهاده‌اند. نچسبیدن به وارستگی خویش،. به آن دورپروازی و بیگانگی سرمستانهٔ پرنده‌وار، که مدام بالاتر می‌پرد تا مدام هرچه بیش را در زیر [پر] خویش بیند-خطری که در کمین پروازگران است. نچسبیدن به فضائل خویش و کل خویشتن را فدای جزئی از خویش نکردن-بمثل فدای «مهمان‌نوازی» خویش-که روانهای والاگهر و توانگر را خطر خطرهاست، روانهائی را که خویشتن را بی‌حساب و کمابیش بی‌تفاوت، صرف می‌کنند و کار فضیلت بخشندگی را به رذیلت می‌کشانند.. مرد می‌باید خویشتن‌پائی بداند: این است سخت‌ترین آزمون ناوابستگی …فریدریش نیچه. ...
  • گزارش تخلف

✍پویا ایمانی …اینکه در گرماگرم رویدادهای اعتراضی عده‌ی زیادی پشت زبان به ظاهر خنثای علمی-خبری سنگر می‌گیرند تا هم بر قامت خمیده‌ی

این را دیگر همه می‌دانند که رژیم‌های سرکوب اصولا میلی طبیعی به گفتمان رئالیستی دارند. در اینجور رژیم‌ها حرف، تحلیل، داستان هرچه ساده‌تر و سرراست‌تر، بهتر. زبان هرچه خبری‌تر و خبردارتر، مطبوع‌تر. تمام سعی اینها همیشه این بوده که ابزار خردورزی انتقادی را که ماهیتا پیچیده و چند ضلعی ست حتی الامکان محدود و ساده کنند، چون به تجربه دریافته‌اند که کمترین پیامد تفکر انتقادی زیر سوال بردن نسخه‌ی رسمی واقعیت است. امروز آنچه رژیم اسلامی ایران و مدافعان درس خوانده و فرنگ رفته‌اش ما را به آن دعوت می‌کنند غوطه خوردن در فاکت‌های لخت-و-عوری ست که به عنوان امر طبیعی معرفی می‌شوند، امر طبیعی منهای آگاهی کل نگر انتقادی. «رئالیسم» ادعایی این جماعت و تحلیل گران خود خوانده شان عملا چیزی نیست جز تقدیس آنچه جا افتاده و سنگ شده و زیر لوای جعلیاتی مثل خواست اکثریت، «نگاه محلی» سنت‌های فرهنگی، … یا در یک کلام، تقدیس آنچه هست، که به معنی ریشه‌ای کلمه یعنی جدا کردن آنچه هست، از دسترس تجربه خارج کردن آنچه هست، و از این رهگذر، معرفی منتقدان آنچه هست به عنوان مشتی افراطی غیر واقع بین ضد مردم- تکنیک پوپولیستی نخ نمایی ...
  • گزارش تخلف

«عشق بر اساس خوانشی از مایکل هارت» …عشق یک عمل منفعل یا برانگیخته نیست بلکه استراتژی فقراست

فقرا بخاطر ضعف در برابر کل نیاز دارن تا اتحاد، همیاری و یکسان سازی در امر مشترک رو ترویج کنن تا قدرت پیدا کنن. برای همین عشق رو بصورت یک نسخه‌ی سیاسی به ادمها تحمیل کردن. بنابراین اگر شما عاشق میشید اصلا ربطی به درونیات شما نداره بلکه این باور به شما تزریق شده …اما عشق فرایندی تباه کننده‌ی فردیت داره؛ یعنی در عشق هدف یکسان‌سازیه. تو باید کسی رو دوست داشته باشی که شبیه توست. همسایه ت رو دوست داشته باش که شبیه توست، خانواده ت رو دوست داشته باش و همه‌ی اینها یعنی دوست نداشتن کسانی که شبیه تو نیستند. ملی گرایی و نژادپرستی از همین عشق تباه ناشی شده. در عشق به جنس مخالف هم باید کسی رو دوست داشته باشی که تماما مثل تو از جنس تو باشه و این ایده‌ی تجاری رو میفروشن که باید نیمه‌ی گمشده ت رو پیدا کنی. برای اینکه با کسی شبیه خودت باشی در حقیقت باید خودت رو از فردیت بندازی و شبیه همگان بشی، یعنی انسانی یکسان با بقیه که امیال و خواسته هاش هم مثل همه ست. این بزرگترین تباه کنندگی عشق بود که انسان رو نابود کرد و از فردیت انداخت. ...
  • گزارش تخلف

این وضعیت گفتار غالب از زمان ظهور ناسیونالیسم در ایران بوده و از سوی دولت و نمایندگان آن تا «روشنفکران، پژوهشگران، نظریه پردازان و

شکوفایی و پیشرفت همزمان گفتار غالب و حاکم در حدود یک قرن گذشته و پس از شکل‌گیری دولت ملت ایران نزد حاشیه‌نشینان و ستم‌دیده‌گان در اقلیت با نوعی مقاومت مواجه شده است. این مقاومت پیش از هر چیز در دل زبان صورت گرفته؛ زبانی که «رسمیتی» ندارد، کلام دولت نیست و «شهروندان آن را نمی‌فهمند»، چون به قول فلان «استاد روزنامه‌نگاری»، زبان، زبان «یاجوج و ماجوج» است. این زبان و حاملان آن در هیچ دولت/ ملتی بازنمایی نمی‌شوند. «زبان‌های غیر رسمی» که پیش از هر چیز در دل نوشتار بقا می‌یابند، محصول «آگاهی از حق» هستند و ریشه در قلمرویی دارند که دولت و گفتارهای شبه دولتی نمی‌تواند آن را به تصرف خود درآورد. اما گونه‌ای مقاومت دیگر هست که در درون «زبان رسمی» و دولتی تدوام می‌یاید و به بیانی دلوزی با حضور بیگانه‌وار در آن «ایجاد لکنت» می‌کند، در اندرونش شکاف می‌اندازد تا نوعی آفرینش آوایی، لغوی و نحوی را خلق کند. سوژه‌های این مقاومت آنطور که دلوز بسط می‌دهد دست به نوعی اقلیت‌سازی زبانی در درون زبان اکثریت (رسمی) می‌زنند، زبان را به انشعاب و تغییر در هر یک از الفاظ آن وا می‌دارند تا سویه‌های پنهانش آشکار شود. ...
  • گزارش تخلف

فرازد کمانگر و «گفتار رسمی». «ایران» اینجا یک نام است، نام‌های دیگری هم هست

از «روشنفکری دینی» گرفته که با محور قرار دادن «الاهیات شیعی» کمر به حذف پیروان سایر ادیان می‌بندد، تا «نوروز ایرانیان» که تنها بخشی از حاملان این جشن منطقه‌ای را بازنمایی می‌کند و یا «تجربه مطبوعات در ایران» که صرفا به تجربه‌های این حوزه در زبان فارسی می‌پردازد و خارج از آن قائل به موجودیت زبانی و فرهنگی دیگری نیست. نمود این گفتار را در جاهای دیگری هم می‌توان دید. در نادیده گرفتن اتفاقات و رخدادهایی که مستقیما با «مرکز» و گفتار غالب و رسمی همنوا نیستد. در بطن چنین گفتاری، ندا آقا سلطان می‌تواند به نماد سوژگی و سیاست تبدیل و ده‌ها مقاله و کتاب در موردش نوشته شود اما کیانوش آسا که از قضا او هم مثل ندا با آگاهی کامل به خیابان رفته بود تا سوژگی‌ و در اقلیت بودگی‌اش را به نمایش بگذارد، ‌ نمی‌تواند جایگاه مشابهی بیابد و مثالی شود از یک حضور سیاسی و مردمی. این گفتار در تحلیل «جنبش سبز» در ژورنال وطنی و بین المللی به بررسی وجوه اعتراضی «مذهب تشیع» که قانونی و رسمی هم هست‌ و شعارهایی نظیر «الله و اکبر، یا حسین میرحسین» می‌پردازد و از آن به عنوان ماهیت و شناسنامه جنبش یاد می‌کند، اما از اعتص ...
  • گزارش تخلف

یک جفت کفش ون گوگ؛

✍ حسام محمدی …در نقاشی‌های ون گوگ حتی طبیعت بی جان هم جان می‌گیرد … لب به سخن می‌گشاید … زمانمند می‌شود و از تاریخ روایت می‌کند … ون گوگ یک جفت کفش کهنه را به یک رخداد مبدل می‌کند … این کفش‌ها تنها کهنه نیستند، بلکه فرسوده‌اند … فرسودگی آنها نه از راه‌های رفته بلکه از راه‌های نرفته است … کفش‌های ون گوگ در تنش قرار دارند، این را از هاشور اطراف کفش‌های می‌توان فهمید …. آنها منکر جهان پیرامون هستند و مدام چیزی را پس می‌زنند … جهان اما در سکون فرو غلطیده است … کفش‌های ون گوگ مدام از نرفتن‌ها ناله می‌کنند، چه راه هایی که این کفش‌ها بدان نرفته‌اند …. آری این کفش‌ها نه کهنه بلکه تنها فرسوده‌اند … ژیل دلوز می‌گوید فرسوده چیزی سراسر بیش از خستگی است … این فقط خستگی نیست … کفش‌های ون گوگ در یک جهان نگران دائما می‌گویند که من خسته نیستم، بلکه تنها فرسوده‌ام … فرسودگی امکان بخشی را از آنها گرفته است …گویی دیگر امکانی درکار نیست … تحقق بخشیدن ممکن به نظر نمی‌رسد … اما دلوز می‌گوید این پایان کار نیست …حرف آخر این نیست … فرسودگی معادل انفعال قرار نمی‌گیرد … از برای همین است که کفش‌های ون گوگ درگیر یک ...
  • گزارش تخلف

فلسفه اساسا نسبتی اساسی با زمان دارد:

فیلسوف، همواره در ستیز با عصر خود، در مقام منتقد جهان کنونی، مفاهیمی می‌آفریند که نه جاودانند و نه تاریخی، بلکه نابهنگام‌اند و ناکنونی. ستیزی که فلسفه در آن تحقق می‌یابد ستیز ناکنونی بر ضد کنونی است، ستیز امر نابهنگام بر ضد زمانه ما. و در امر نابهنگام حقایقی است دیرپاتر از مجموع حقایق تاریخی و جاودان: حقایق زمان آینده …. کنشگرانه اندیشیدن عبارت است از «عمل‌کردن به شیوه‌ای ناکنونی و از این‌رو بر ضد زمانه و حتی روی زمانه، (و امیدوارم) به نفع زمان آینده». زنجیره فیلسوفان، نه زنجیره جاودان حکیمان و نه به‌هیچ‌وجه زنجیره‌ای تاریخی بلکه زنجیره‌ای گسسته است، توالی ستاره‌های دنباله‌دار، ناپیوستگی و تکرار آنها که نه در جاودانگی آسمانی که درمی‌نوردند محاط می‌شود و نه در تاریخ‌مندی زمینی که بر فراز آن پرواز می‌کنند … هیچ فلسفه جاودانی وجود ندارد، همان‌گونه که هیچ فلسفه تاریخی‌ای نیز در میان نیست. جاودانگی فلسفه، همچون تاریخ‌مندی آن، در این نکته خلاصه می‌شود: فلسفه، همواره نابهنگام، نابهنگام در هر دوره … …. فلسفه نه به دولت خدمت می‌کند و نه به کلیسا، که هردو دغدغه‌های دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ ...
  • گزارش تخلف

باروخ اسپینوزا (Baruch Spinoza). فیلسوف هلندی، قرن ۱۷

«هیچ کس حق ندارد هیچ نوشته‌ای از او را بخواند.». اسپینوزا یکی از بزرگ‏ترین خردگرایان فلسفه‏‌ی قرن ۱۷ و زمینه‏‌ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در قرن ۱۸ به شمار می‏‌رود …اسپینوزا در جامعه‏‌ی یهودیان هلند بزرگ شد و عهد عتیق و سایر متون یهودی را به خوبی فرا گرفت، اما با گذر زمان نظرهای بحث‌‏برانگیزی درباره‌‏ی سندیت عهد عتیق و سرشت امر مقدس پیدا کرد. اسپینوزا مراسم عبادی و دینی را بی‏‌اهمیت و زاید خواند و به این نظر رسید که متن‌های کتاب مقدس را نباید کلمه به کلمه فهمید. از همین رو، او را در سن ۲۴ سالگی به جرم افکار انحرافی از جامعه‏‌ی یهودیان هلند اخراج و ورودش را به کنیسه‏‌ها ممنوع کردند …نظریاتش دشمنان زیادی برای او تراشیده بود و پس از اینکه سوء قصدی به جان او نافرجام ماند، از آمستردام گریخت و گوشه‏‌گیری و انزوا پیشه کرد و خود را یکسره وقف فلسفه نمود …در سال ۱۶۷۳ شهریار پفالتس که با نظریات فلسفی اسپینوزا آشنا بود، به وی پیشنهاد کرسی استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ را داد، مشروط بر آنکه او از آزادی پژوهش فلسفی برای براندازی دین عمومی سوء‏استفاده نکند. اسپینوزا این دعوت را رد کرد، ...
  • گزارش تخلف

امر واقع در وجوهی بسیارمتفاوت از واقعیت تلقی می‌شود

پدیده‌ی مبهم و پیچیده و در عین حال تغییر ناپذیر. ماهیتی از وجود که ما به حضورش اذعان داریم اما در دسترس ما نیست و نمی‌توانیم آن را به زبان آوریم و مشاهده کنیم. امری که مابه ازای بیرونی آن فیزیکی است اما ماهیت خود در حاله‌ی ابهام و متافیزیکی قرادارد. به روایت شان هومر، «امرواقع وجود دارد، چرا که تجربه‌اش می‌کنیم و می‌دانیم که به شکل نشانه‌ای وارد عرصه کلام می‌شود، گریۀ نوزاد، اما نمی‌توان منشاء آن را نمادین کرد. به نحو نآخودآگاه عمل می‌کند، یعنی به شکل اختلالی در واقعیت نمادین برزو می‌کند.» (هومر، ۱۳۹۰: ۱۱۵) از این رو باید پرسید امر واقع لاکانی چیست و چه جایگاه‌ی درگفتمان ژیژک می‌یابد؟ آیا باید امر واقع را در کانتکس ایده آلیسم آلمانی مشاهده کرد یا رئال پلتیک. پاسخ ابتدای و خامی که در صدد آزمون آن هستیم این است که امر واقع در برابر واقعیت در حوزه انتولوژیکال قرار دارد به چگونگی رابطه میان هستارها می‌پردازد. بنابراین با استمداد از واژگان هایدگر باید بگویم که واقعیت به عنوان سامان نمادین به سطح انتیک اشاره دارد در حالی که امر واقع به سطح انتولوژیک. «این بدان معنا است که سطح انتیک مربوط به ...
  • گزارش تخلف

نوعی از ایده که در ناخودآگاه دور از دسترس ماست و برای بازخوانی آن نیازمند روانکاوی می‌شویم

آیا استفاده از روانکاوی به عنوان دانش شناخت ناخودآگاه نشان از خروج واقعیت نیست؟ واقعیتی که اگو پس از طی پذیرش سلطه شبکه نمادین به سوژگی می‌رسد. اگر ژیژک صرفا در مقوله واقعیت می‌زیست چه دلیلی داشت از روانکاوی استفاده کند؟ روانکاوی پاسخ به همین درک نشدن واقعیت. است و حضور متافیزیک. «امر واقعی واژه‌ی بالنسبه رمزآمیز و معماگون است و نباید آن را مترادف با واقعیت انگاشت. چون واقعیت ما به نحوی نمادین (در متن زبان و فرهنگ) ساخته می‌شود و حال آنکه امر واقعی هسته‌ی سخت است، تروما یا ضایعه‌ای فراموش نشدنی است که تن به نمادین شدن نمی‌سپارد، تروماتیک به بیان نمی‌آید.» (دالی، ۱۳۸۷: ۳۰) همانطور که شان هومر متذکر می‌شود امر واقعی لاکان «در اولین مجموعه مقالات منتشر شده‌اش در دهۀ سی به کار برد، اصطلاح مذکور مفهومی اساسا فلسفی بود که هستی مطلق یا هستی در خود را معرفی می‌کرد. بنابراین، امر واقع به عنوان مفهومی در مقابل امر خیالی مرحلۀ آئینه‌ای صورت بندی شد. امر واقعی مانند هستی در خود در خارج از قلمرو ظواهر و تصاویر جای گرفت.» (هومر، ۱۳۹۰: ۱۱۴). ...
  • گزارش تخلف

بازی ضعف - انکار قدرت

«هیچ چیز به اندازه‌ی آگاهی خود انسان از ضعفهایش وی را در طریق سلوک زندگی یاری نمیدهد - هزلیت» بطور حتم این واقعیتی است کمااینکه انسان باید توانایی دیدن ضعف‌های افراد دیگر را نیز داشته باشد. حرکت اصلی در این بازی، انکار علنی هر نوع قدرتی درون خود فرد است، بدین ترتیب ضرورت موضع گیری در مورد مطلبی را از سر خود وا میکنید. وقتی از افرادی که قدرت زیادی دارند خواسته شود که برای زیر دستان خود اضافه حقوق بگیرند، میتوان این بازی را به وضوح شاهد بود. وقتی حرف از اضافه حقوق می‌شود، هرقدر مقدار آن کمتر باشد به نتیجه رسیدنش مشکلتر است. وقتی مقدار کم باشد تصمیم یک تصمیم ‌شخصی می‌شود، نه تصمیم کلی که به اداره مربوط ‌شود، چون وقتی پای اضافه حقوق یک مدیر باشد آن یک اتخاذ منفعتی برای کلیت اداره نمود پیدا میکند اما برای یک اضافه حقوق جزیی برای یک کارمند جزء، گویی شخص قدرتمند از حساب خودش قصد اضافه کردن حقوقش را دارد. فرد با انکار قدرت، با درخواست کارمند براحتی میتواند مخالفت کند بدون اینکه درگیر شود. و وقتی فرد قدرتمند حقوق کمتری به کارمندان بدهد، در حال افزایش حقوق خود است. وقتی شما در اداره‌ای کار میکنی ...
  • گزارش تخلف

«اسیدپاشی». لکان به روایت ژیژک –سوژه منحرف سیاست

⬜️ ⬜️. سوژه دو شقه شده:. اولین قانونی که هر فرد در کودکی یاد میگیرد «تعین نام پدر» است که به موجب آن مادر بر کودک حرام میشود. کودک تا پیش از این جزئی از وجود مادر بود و در اینجا بودن جای خود را به داشتن می‌دهد. نام پدر باعث میشود تا کودک که خود را هم آمیخته با مادر میدانسته از مادر جدا کشته و حال دارای مادر شود. در اینجا درواقع سوژه دو شقه میشود چون از بخشی از نفسانیت خود (یعنی مادر) جدا گشته است و حال هویت جدیدی از خود را مستقل از مادر میجوید. کودک که خیال میکرد فالوس مادر است (همه چیز مادر است) و مادر با او دارای فالوس است وقتی متوجه این امر میشود که نگاه مادر با بیدار شدن دوباره‌ی میل جنسی اش نسبت به پدر به جای دیگری است حال با فقدان مادر روبرو میشود. وحدت دوباره با مادر:. این همان فانتزی کودکانه‌ای است که امکان دارد در فرد بالغ ظهور پیدا کند. ...
  • گزارش تخلف

در دفاع از جایگاه تاریخ فلسفه

✍ محمدمهدی اردبیلی …برای آشنایی با مبادی ریاضیات یا فیزیک، چندان نیازی به مطالعه‌ی تاریخ شکل‌گیری ریاضیات در چین، هند و مصر یا فیزیک در یونان نیست‌. دانشجویان پزشکی نیز می‌توانند حتی بدون اطلاع از تاریخ علم پزشکی، پزشک شوند و با یادگیری برخی روش‌های کارامد، بیماران را درمان کنند. این امر در بخش اعظم رشته‌های تجربی و مهندسی صادق است. چه در ساحت مفاهیم (فیزیکی یا ریاضیاتی) و چه در ساحت کاربرد (مهندسی یا پزشکی)، کسب علم وابسته به تاریخ تلقی نمی‌شود و تاریخ علم عمدتا حوزه‌ای فرعی به شمار می‌رود که تنها بخشی بسیار مختصر از مواد درسی دانشجویان را تشکیل می‌دهد. فارغ از نقدهای جدی وارد به این رویکرد در قبال علم و مبانی پوزیتیویستی نهفته در پس آن، می‌توان به جرات ادعا کرد که اتخاذ این رویکرد در فلسفه اساسا گمراه‌کننده است. نمی‌توان مفاهیم فلسفی را فارغ از تاریخشان فهم کرد. فهم دقیق هر مفهوم تنها مشروط است به درک سیر تکوین تاریخی‌اش. در این معنا هر فهمی در فلسفه اساسا فهمی تاریخی است و فلسفه، برخلاف برداشت رایج درباره علوم، ذاتا «تاریخ فلسفه» است. برای مثال، فهم کتاب نقد عقل محض و «انقلاب کوپرنی ...
  • گزارش تخلف