جوامع «سرد» (جوامع به لحاظ تاریخی ایستا) جوامعی هستند که در آنها قلمروی آیین به بهای کوچکتر شدن قلمروی بازی گسترش می‌یابد

جوامع "سرد"(جوامع به لحاظ تاریخی ایستا) جوامعی هستند که در آنها قلمروی آیین به بهای کوچکتر شدن قلمروی بازی گسترش می یابد. جوامع "گرم"(جوامعی که تاریخ در آنها انباشت می شود) جوامعی هستند که در آنها قلمروی بازی به بهای کوچکتر شدن قلمروی آیین گسترش می یابد.

این دیدگاه تاریخ را سیستمی معرفی می کند که آیین را به بازی و بازی را به آیین تبدیل می کند،با این حال تفاوت میان این دو نوع جامعه بیش از آن که کیفی باشد کمی ست. تنها غلبه یک نظام دلالی بر نظام دلالی دیگر تعیین کننده ی جایگاه یک جامعه در میان یکی از این دو نوع است. در یک سر طیف، نمونه ی جامعه ای را قرار می دهیم( نمونه ای صرفا مجانبی،چون هیچ نمونه ی عینی و واقعی ای از چنان جامعه ای در دست نیست) که در آن هرگونه بازی به آیین، و هرگونه در-زمانی(diachrony)به هم-زمانی (synchrony) تبدیل شده است. در چنین جامعه ای، که از فاصله ی در-زمانی میان گذشته و حال به کلی عبور کرده و فراتر رفته، انسانها در یک اکنون جاودانه به سر می برند، در آن ابدیت ثابت و بی تغییری که بسیاری از ادیان از آن هم چون اقامتگاه خدایان یاد کرده اند. در سر دیگر طیف، می توانیم نمونه ی باز هم ایده آل جامعه ای را قرار دهیم که در آن بازی هرگونه آیین را از میان برده، و همه ی "ساختارها" به "رویداد ها" خرد و تجزیه شده اند: این همان "سرزمین بازی" است که در "ساعت ها مثل برق می گذرند" یا، در اساطیر یونان، در-زمانی مطلق زمان دوزخی ست، که چرخ ایکسیون* و رنج های سیزیفوس نماد آن هستند. در هر دو مورد، فقدان آن حد افتراقی میان در-زمانی و هم-زمانی،که زمان انسانی(تاریخ) را بر اساس آن تعریف کردیم، وجود خواهد داشت.

از این حیث، چنین به نظر می رسد که هم جوامع گرم و هم جوامع سرد- گرچه در دو جهت مخالف- برنامه ی واحدی را دنبال می کنند، که می توان از آن با عنوان "تعطیل تاریخ" یاد کرد. اما هرچند جوامع گروه نخست،دست کم فعلا، توانسته اند دال های در-زمانی را تا بیشترین حد ممکن افزایش دهند، و جوامع گروه دوم آنها را به حداقل ممکن کاهش داده اند، هیچ جامعه ای تاکنون نتوانسته از عهده ی عملی کردن این برنامه به طور کامل برآید، و جامعه ای یکسر بدون تقویم، مانند "سرزمین بازی"، هادس(Hades)،یا حتی ، به یک معنا، جامعه ی خدایان، ایجاد کند: در جوامعی که تاریخ در آنها انباشت می شود، خط زمان همواره در اثر تناوب و تکرار تقویمی تعطیلات متوقف می شود؛ در جوامع به لحاظ تاریخی ایستا هم چرخه ی زمان همواره به وسیله ی زمان نامقدس و دنیوی از هم می گسلد.

واقعیت این است که، هم در آیین و هم در بازی، باقی مانده ای زایل نشدنی نهفته است. مانعی که برنامه ی آنها را با شکست مواجه می سازد.


جورجو آگامبن "در سرزمین بازی"

-------------------------------------
* ایکسیون Ixion پادشاه لاپیتها، قدیمی ترین قوم تسالی بود که به هرا، همسر زئوس دل بست و خواست با او همبستر شود. زئوس آگاه شد و به هرمس دستور داد تا ایکسیون را به چرخ بالدار آتشینی که هرگز از چرخیدن باز نمی ایستد ببندد و او را به جهان هادس (دوزخ) فروبرد. چرخ ایکسیون هرگز از ایستادن باز نمی ایستد و اینگونه بود که بدل به نماد عذاب ابدی شد.


@Kajhnegaristan