این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
❗️هاله و کالا❗️ …🔆ژاک لکان در سمینار یازدهم خود حکایتی را تعریف میکند که شباهت فوق العادهای به تاملات بنیامین دارد
❗️هاله و کالا❗️
🔆ژاک لکان در سمینار یازدهم خود حکایتی را تعریف میکند که شباهت فوق العاده ای به تاملات بنیامین دارد. او که با یکی از دوستانش به ماهیگیری رفته، نگاهش به یک قوطی درخشان میافتد که بر موج ها شناور است. دوستش می پرسد: " آن قوطی را میبینی؟ میبینی اش؟ خب، قوطی تو را نمی بیند." معلوم میشود که این روایت آبکی منظور خاصی دارد. از نظر لکان، فضای محصور نگاههای عشاق همیشه به وسیله ی یک فقدان شکاف برمیدارد: من هرگز نمیتوانم از نقطه یا جایی به محبوبم نگاه کنم که او از آن مرا میبیند. "امر نمادین"- امکان داشتن جایگاه های سوژه ای متفاوت، طرز بیان های متناقض- وارد امر خیالی می شود و در درون آن شکاف ایجاد میکند. وقتی نگاه دیگری این میدان دید را اینچنین از وحدت خیالی اش محروم میکند، میدان دید مایه گذاری لیبیدویی میشود: اکنون حول فقدانی شکل میگیرد که نگاه سیری ناپذیر را از ارضای کامل محروم می کند. نگاه همیشه برابر است با تأثیر متقابل نور و تاری، زیرا مداخله ی امر نمادین امر خیالی شفاف را لکه دار می کند؛ نگاه مانند جمعیت شهری در آثار بودلر واجد ابهام است، جمعیتی که "در آن هیچ کس نه به طور کامل در برابر دیگران شفاف است و نه به طور کامل تار و مات." این در واقع لذت منحرفانه ی پرسه زن است- تقلا برای نجات امر خیالی در آستانه ی لحظه ای که امر نمادین میخواهد آن را فرو ببلعد، تلاش برای به چنگ آوردن آخرین بارقه ی هاله از چهرههایی که کم مانده در تفاوت و گمنامی مستحیل شوند. شاید بتوان ابهام جمعیت بودلری را در کنار نظر بنیامین درباره ی سورئالیستها گذاشت، همان کسانی که تصدیق میکنند "امر روزمره همان امر نفوذ ناپذیر است و امر نفوذناپذیر همان امر روزمره."
آنچه لکان "تاثیر آرامش بخش و آپولونی نقاشی" می نامد همان تلاش ابژه است برای آنکه نگاه حریص و سرشار از لیبیدو را رام کند و محجوبانه خود را در مقام شریکی رضایتبخش به آن پیشکش کند. لکان خطاب ابژه به سوژه ی روانکاوی را این چنین مجسم میکند: "میخواهی مرا ببینی؟ خب، نظری به این بینداز!" ابژه سوژه را اغواء میکند تا با پنهان کردن فقدان خودش "از نگاه خود دست بکشد". والری مینویسد: "ما اثر هنری را به یمن این واقعیت میشناسیم که هیچ تصوری که اثر هنری در ما بر می انگیزد، هیچ نوع رفتاری که به ما توصیه می کند، نمی تواند آن را به ته برساند یا باعث شود آن را کنار بگذاریم". بنیامین در این باره میگوید "بنابراین دیدگاه، نقاشی ای که به آن مینگریم،چیزی را بر ما باز می تاباند که چشم های مان هرگز از آن سیر نمی شود. آنچه در خود دارد، آن چیزی که میل اولیه را ارضا میکند، همان چیزی است که میل مدام از آن تغذیه میکند". به عبارت دیگر، از نظر او بهتر است وضعیتی را که والری خصلتی آرمانی بدان می بخشد و آن را وفور و سرشاری نامتناهی می نامد، فقدان نامتناهی میل نامید، فقدانی که درست مانند اشتیاق تهی نمایش سوگناک هیچگاه نخواهد توانست موطن خیالی خود را باز بیابد.🔆
---------------------------------------
🔺تری ایگلتون/والتر بنیامین،یا به سوی نقدی انقلابی/ترجمه؛مهدی امیرخانلو-محسن ملکی/فصل هاله و کالا.ص 54-55🔻
#گزیده_مطالعات
@Kajhnegaristan