🔸به نظر می‌رسد که نوعی طبیعت هومیوپاتیک* با مهربانی و به طور همزمان ما را به دارو و سم مجهز کرده است، و هر دو آگاهی نامیده می‌شود

🔸به نظر می رسد که نوعی طبیعت هومیوپاتیک* با مهربانی و به طور همزمان ما را به دارو و سم مجهز کرده است، و هر دو آگاهی نامیده می شود. ما می توانیم ذهن خود را به فرضیه پردازی های ملال آوری معطوف کنیم که به موجب آن ها به نظر می‌رسد طبیعت در قبال زندگی افراد کاملا بی تفاوت است و بی رحمانه نوع انسان را به مثابه یک کل مورد توجه قرار می دهد. یا می توانیم ذهن خود را به اسطوره های زندگی ساز -دین، اومانیسم، و نظایر آن - معطوف کنیم که در این جهان نامهربان به ما منزلت و اهمیت می‌بخشند. شاید از یک دیدگاه علمی این قبیل اسطوره‌ها حقیقت نداشته باشند. اما شاید هم ما بیش از حد به حقیقت علمی بها داده‌ایم و آن را تنها نوع حقیقت در اطراف خود تلقی می‌کنیم. مانند علوم انسانی به طور کلی، این قبیل اسطوره ها نیز می توانند حامل حقیقت خاص خود باشند؛ حقایقی که بیشتر خود را در پیامد هایشان نشان می دهند، نه در گزاره‌هایی که مطرح می‌کنند. اگر آنها امکان دهند که ما با حسی از ارزش و هدفمندی زندگی کنیم، در این صورت شاید آنقدر حقیقت داشته باشند که بتوانیم با آنها زندگی کنیم

هنگامی که به کار لویی آلتوسر،نظریه‌پرداز مارکسیست قرن بیستم می‌رسیم،این شیوه از تفکر حتی در مارکسیسم - به رغم مخالفت شدیدش با ایدئولوژی به مثابه آگاهی دروغین- نیز رسوخ می‌کند. اگر ایدئولوژی ضرورت حیاتی داشته باشد چه باید کرد؟ اگر ما نیاز داشته باشیم خود را متقاعد کنیم که کارگزارانی سیاسی هستیم که می توانیم مستقل عمل کنیم چه باید کرد؟ شاید نظریه مارکسیستی بر آن باشد که فرد فاقد درجه بالایی از وحدت،استقلال، یا حتی واقعیت است، اما خود افراد اگر بخواهند عملکرد موثری داشته باشند باید باور کنند که چنین خصوصیاتی دارند. از دیدگاه آلتوسر وظیفه ایدئولوژی سوسیالیستی، حفظ این توهم نجات‌بخش است. از دیدگاه فروید، این مطلب در مورد "خود" مصداق دارد که در واقع چیزی بیش از یک شاخه ناخود آگاه نیست، اما چنان سازمان یافته است که کل جهان را متمرکز شده در اطراف خود تلقی می‌کند. "خود" تصور میکند که دارای موجودیت منسجم و مستقل است،که این از دیدگاه روانکاوی نوعی توهم است، اما توهمی سودمند که بدون آن نمی توانیم دست به عمل بزنیم.

لذا به نظر می‌رسد که پیش از هرگونه حرف و بحثی درباره ی معنای زندگی، باید میان دو گزینه ی معنا و زندگی یکی را انتخاب کنیم. اگر حقیقت باعث ویرانی وجود انسان شود چه باید کرد؟ اگر همان طور که نیچه در کارهای اولیه ی خود میگفت، حقیقت یک نیروی دیونوسوسی تحلیل برنده باشد چه میتوان کرد؟ یا اراده ی آزمند شوپنهاور؟ و یا میل بلعنده، بی‌رحم و غیر شخصی فروید؟ از دیدگاه متفکر روانکاوی، "ژاک لاکان" سوژه ی انسانی می تواند "معنا" بدهد یا "باشد"، اما نمی تواند همزمان هر دوی اینها باشد. هنگامی که وارد ساحت زبان، و لذا انسانیت خود می شویم، آن چیزی که می توان آن را "حقیقت سوژه" نامید یا هستی آن به معنای دقیق کلمه، به زنجیره ی بی‌پایانی از معانی جزئی تقسیم می‌شود. ما معنا را تنها به قیمت از دست رفتن هستی درک می‌کنیم.

* هومیوپاتیک homeopathic،نوعی روش درمان که در آن به مقادیر اندک دارویی تجویز می شود که مقادیر زیاد آن در افراد سالم علائم آن بیماری را ایجاد می کند.
---------------------------------------

تری ایگلتون/ معنای زندگی/ترجمه؛عباس مخبر/ص. 69-68

#گزیده_مطالعات

@Kajhnegaristan