ژاک دریدا: …🔶 یک جایی به این نتیجه رسیدم که دیگر باید از آنچه «فلسفه‌ی وجود» نامیده می‌شد فاصله بگیرم

ژاک دریدا:


🔶 یک جایی به این نتیجه رسیدم که دیگر باید از آنچه "فلسفه ی وجود" نامیده می شد فاصله بگیرم. همان وقتی بود که شروع کردم کمی جدی تر خواندن، ولی مسلما قصدم فاصله گرفتن از خود دغدغه ی وجود، از تعهدات شخصی خاص، یا از شور وجود، که به یک معنا هیچ وقت گم اش نکرده ام، نبود. در واقع، کاری که کردم از تاملات انتقادی ام در باب تفاسیری ناشی می شد که بعضی اگزیستانسیالیست های فرانسوی مثل سارتر و مارسل از کار هوسرل و هایدگر ارائه می کردند؛ و مخالفت ام هم طبعا به این معنی نبود که به پرسش های وجودی پشت کرده ام. ار یک جهت، فیلسوفی که این شور اخلاقی-وجودی را نداشته باشد خیلی برای ام جالب نیست، و اصولا آن شورمندی و تعهدی که در ایام جوانی با خواندندروسو، نیچه، یا ژید تجربه می کردم همچنان با من است.
اما بیش از همه به کی یرکگور وفادار بوده ام و اوست که بیشترین جذابیت را برایم دارد: وجود مطلق، معنایی که او به واژه ی سوبژکتیویته می بخشد، مقاومت وجود در برابر مفهوم یا سیستم- این آن چیزی ست که برای من فوق العاده مهم است و عمیقا هم درک اش می کنم،چیزی که همیشه حاضرم پای اش بایستم. حتا آن جنبه ای [از کار من] که، بنا به تصور بعضی، می شود به تقلیل فلسفه به ادبیات، یا امر فلسفی به امر ادبی،تعبیرش کرد نهایتا ریشه در همین منش کلی دارد. مسئله این نیست که ادبیات به خودی خود برای من جذاب است، مسئله اینجاست که، به نظر من،ادبیات در عین حال مظهر یگانگی تجربه و وجود در پیوندش با زبان است. اصولا چیزی که در ادبیات همیشه برای ام جذاب بوده امر اتوبیوگرافیک است- نه آنچه "ژانر اتوبیوگرافی" نامیده می شود، بلکه آن حیث اتوبیوگرافیکی که از "ژانر" اتوبیوگرافی کاملا سرریز می کند و بیرون می زند. در واقع، من فکر می کنم بخش اعظم رمانهای اتوبیوگرافیک به قدر کافی اتوبیوگرافیک نیستند. در نتیجه، سعی می کنم روی آن بعدی از امر اتوبیوگرافیک متمرکز شوم که مازاد بر ژانر ادبی، ژانر گفتمانی، و حتا atuos [ خود] است؛ سعی دارم آن چیزی را در atuos [خود] بررسی کنم که رابطه ی با خود را مختل می کند، البته همیشه طی تجربه ی وجودی ای که یگانه است و، اگر نه ناگفتنی، لااقل ترجمه ناپذیر یا در آستانه ی ترجمه ناپذیری است. انگار همیشه تلاش کرده ام دیگری را به ترجمه ی چیزی وادارم که از ترجمه شدن می گریزد یا تن به آن نمی دهد.


رغبتی به راز، ص. 41-40
----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇


@Kajhnegaristan