🔸اما آنتی ادبیات!!: 🔸. ✍جعفر بزرگ امین. نهی از ادبیات و نه نفی آن

🔸اما آنتی ادبیات!! :🔸
✍جعفر بزرگ امین
نهی از ادبیات و نه نفی آن . ترکیبی پارادکسیکال، نامالوف و نامتجانس و شاید هم نامعقول ، ویرانگر و آنارشیستی از منظر شریف ادیبان و اساتید شیفته ادبیات و بدتر ازآن کمیک از دیدگاه فسیلواره های ادبی که هنوز نوستالژیهای قرون چهارم، پنجم و..را می نشخوارند و هر نوع بدعت و تقدس زدایی و شالوده شکنی ادبی را کفر پنداشته و خصم دیرینه اند. آنتی ادبیات یعنی پیچیدن به بال قبای فردوسی (همچون شاملو)، سعدی و بهار(چون تقی رفعت)، نیما، حافظ، مولوی ، خاقانی، نظامی، فضولی، شهریار،حمیدی شیرازی و... آنتی ادبیات یعنی : به نقد کشیدن اسطوره ها، تابوها و بتهای ادبی، زدودن غبار از چهره گذشته. علیرغم اعتقاد و ارزش خاصی که به خیزشهای ساختارشکنانه وتقدس زدایی های ادبی درادبیات معاصر پارسی قائلم (اقدامات جسورانه استاد براهنی و بویژه علی عبدالرضایی و دیگر پسا هفتادی ها ) اما نکته جالب توجه اینکه این تئوریسینها و شاعران پارس فراآوانگارد با تمامی جسارت قابل تحسینشان نتوانسته اند دامنه این ساختارشکنی و تقدس زدایی ادبیشان را به حوزه اساطیری و آثارکلاسیک چون شاهنامه فردوسی، حافظ، و اساطیری چون رستم، آرش، و شخصیتهای تاریخی چون کوروش، انوشیروان ، افشین و....بکشانند. اما این ساختارشکنی و تقدس زدایی در حوزه اساطیر، فولکلور و ریشه ها در میان شاعران فراآوانگارد آذربایجان با جسارت تمام صورت گرفته است که در بالا بدانها اشاره شد. آنتی ادبیات بساطی می گسترد بر بساطی که بساطی نیست. آنتی چارچوب، آنتی تابو، آنتی کلیشه، آنتی کلیت و تمامیت. آنتی بره گی و بردگی ادبی. آنتی ... ، آنتی ادبیات فضای لایتناهی است که مرزی برآن متصور نیست. همه چیز درآن شناور، نسبی، ناپایدار و هرآن در تغییراست. لذتی گاه آنتی استتیکی به مخاطب دست می دهد، هرآن وهرلحظه نوشونده، دگرشونده و دگرکننده است.
آنتی ادبیات یعنی : آنتی روایت، آنتی استتیک، و لذت آنتی لذتی. در آنتی ادبیات و به تبع آن آنتی شعر، مؤلف، شاعر و مخاطب همه همزمان و در هماغوشی باهم در خوانش و نویسش متقابل و همزمان درحیات و مماتند. در غلتیدن از نو شدنی به نو شدنی. از پرتگاه لذتی به پرتگاه لذتی دیگر. البته لذتی از نوع کاملامتفاوت. افت و خیزهای لذت و یا آنتی لذت(آنتی فرمی، آنتی زبانی ، آنتی معنایی و حتا بی معنایی در لابلای بازیهای زبانی و نحوی و یا موسیقایی) .آنتی ادبیات متن و فضایی می آفریند که درآن قید هرگونه اندیشه عمیق، قطعی، مفاهیم فلسفی و کلی زده شده است. آنتی ادبیات زیستن در شهر فرنگ شناور پازلهای از همه رنگ بازیهای زبانی، نحوی و فضاهای شیزوفرنیک آغشته به گروتسک است. در متن آنتی ادبیات واژه ها زیپ دهان می گشایند و فراتراز امر و نهی های دستور زبانی،گستاخانه، طنازانه، شوخ چشمانه و مستانه و گاه بیشرمانه و پرده درانه هر آنچه دل تنگشان می خواهد نغمه هنری سرمی دهند و از تو در می گذرند .آنگاه نظم، تکرار، عادت و ادب مجالی برای بقا نیافته و دم روی کول انداخته نه از درکه از پنجره در می روند. و تو آنتی شاعر، آنتی زبان و آنتی جهان و آنتی خود تازه ای خلق می کنی، خلق می شوی. با ریسک و خطر و خطرناک می آلیاژی. به خود ریسک و خطر مبدل می شوی. بحران می آفرینی در زبان، در جهان، در خود. اصلا خود بحران می شوی. تا زمانی که خطری، بحرانی، نو شدنی، پوست می اندازی : زنده ای و حضور داری. نانوشته ای، ناشناخته ای، نا آزموده هایی. عادی که شدی، ادبیات که شدی، کتاب که شدی، به ثبت که رسیدی، دیگر شناخته شده ای، نوشته شده ای. و خدا رحمتت کند. آنتی ادبیات نمی خواهد ماندگار شود، در ماندگاری می پوسد. می خواهد شناور در زمانها و مکانها و بی زمانی و بی مکانی و همه زمانی و همه مکان باشد.آنتی ادبیات می خواهد هم امروز هم دیروز هم فردا و هم هیچکدام باشد. می خواهد هستی و ناهستی باشد. در یک اثرآنتی ادبیات خواننده در عشقبازی با متن و در قمار با تاویل نرد عشق می بازد. نه آنکه چون متن ادبیاتی، به زور شلاق از دل و روده متن معنا بیرون بکشد. در این روند آدم شدنی، درس عبرتی، تربیتی و آموزه ای در کار نیست . متن با فروپاشی و تبدیل شدن به پازل متنی می خواهد خواننده را در میان قطعات شناور پازل بازی دهد، به او حال بدهد.


@Kajhnegaristan