اما آنچه کمیته‌های مرکزی بیست گانه محلات، سازمانهای خودگردان توده‌های مردم، فدراسیون اتحادیه‌های کارگران، شماری از اعضای بین الملل

اما آنچه کمیته های مرکزی بیست گانه محلات، سازمانهای خودگردان توده های مردم، فدراسیون اتحادیه های کارگران،شماری از اعضای بین الملل اول،کمیته های نظامی محلی و.. در عمل و بعنوان یک بدیل برای اداره امور زندگی از خود تاسیس(institued ) کردند چه بود؟ با کمال تاسف، آنها در ورای هستی فیزیکی پرشمار خود و در جایگاه حاکمان و صاحبان جدید پاریس،چیزی نبودند جز "یک هیچ بتمام معنی".
تمامی نهادهای نو تاسیس ِمردمی چیزی نبودند جز "پدیده ای نامفهوم"؛آنها هیچ نوع ظرفیتی برای حکومت کردن در ورای"نظم کهن" نداشتند.
اکثریت مردم و از جمله خود "پیروزها" بر وجه"بی هستی ظرفیت سیاسی خود در تاسیس نهادی جدید در متن نظم کهن وقوف پیدا کرده بودند: فاجعه بار بودن درجه هستی"نظم نوین"هم در رفتار جمعی،هم خرد و فن حکومت کردن، و هم در توان تاسیسی، و لیاقت مدیریتی آن در عرصه: بد خواهی،رقابت جویی،جهل و بی کفایتی با شرارهای بیشتر از قبل در هر سو جاری بود.
یه شب مهتاب به مرتبت"خاستگاه نا پدید شده یک سیاست"سقوط کرده بود.
از آغاز،آغاز می کنیم: ارزش هستی ِخودِ "عرصه" چیست؟می بایستی در ارتباط با "پیامد های عرصه" دست باستنتاج بزنیم.منطق یک عرصه متضمن توزیع درجات شدت هستی های تشکیل دهنده آن عرصه به دور نقطه ای محو شونده است.یک عرصه همان پیدا- نا پیدا شدن کثیری است که عضو خود بودن خصلت متناقض نمای آن است.در فاصله ۱۸ مارس تا روز سه شنبه ۱۳ مه ۱۸۷۱،پاریس در بهار ۱۸۷۱،دقیقا آن زمانی است که "فوران زندگی" در" یه شب مهتاب"،قانونهای ظهور خود را به شکلی درون ماندگار بروز داد:یک مقیاس برای اندازه گیری درجات هستی آن؛ بیانی از یک پیامد در حکم رابطه و نسبتی قوی و ضعیف میان هستی ها.یه شب مهتاب قادر به تاسیس یک زندگی نوین و شکستن سدهای طبقات، پول و قدرت در وجه بنیانی آن نبود و هنوز هم نیست.
اما شورشیان با "علم به این واقعیت" و تجربه ناتوانی و نالایقی خود ورهبران شان در تاسیس دنیای جدید، در سنگرها ماندند و سوراخ سوراخ شدند و تسلیم نشدند.آنها بشارت دنیایی نو را به "عرصه زندگی"تبدیل ساختند وحضور اراده و خواست هیچ ها و حق آزادی و عدالت در ارکان دولت،حاکمیت و زندگی روزانه رادر موقعیت "وضعیت جاری" عادی سازی کردند. آنها سنت ظالمانه موسکایی را نیز خیلی قبل از تجربه جدید خود "دریافته بودند" وبا آن زیسته بودند و نمی خواستند همچون رهبران "بی عرضه خود" به "حد دلالان بی مقدار کوپنهای ماهی" و یا توابان ذلیل حاشیه ها در متن زندگی موسکایی تنزل کنند.
"ظهور عرصه برای ارتقا به "وضعیت تکینگی" ،یعنی قدرت تاسیسی ماندگار، باید دارای چنان نیرو و شدتی از ظهور باشد که بتواند گریزپایی دو پهلوی آنرا جبران کند.هیچ چیز بالقوگی لازم(همان روحی که در یه شب مهتاب جاری است) را برای وقوع یک رخداد ندارد،مگر عرصه ای که هستی آن حداکثرهستی ممکن را دارا باشد و دنیای نوینِ "یه شب مهتاب" از این شدت هستی عاری بود؛ ولی پاریس گرانمایه یکبار دیگر در مارس تا مه سال‌ ۱۸۷۱نشان داد که.روح جهان فعلی همان "شدت هستی" است که مارس آنها را از آرزوها و ترانه ها بیرون کشیده و به عرصه آورد:
آزادی و عدالت حق همگانی است.
امروز در تمامی جهان،کلیه جریانهای فکری،سیاسی و اجتماعی،مشروعیت و مقبولیت آرا و اعمال خود را در میزان پایبندی به " حق همگانی در برخورداری از آزادی و عدالت جستجو می کنند. و این یعنی پیروز ابدی رخداد مارس ۱۸۷۱.


@Kajhnegaristan