‍ اندر حکایت فلسفه ریختن آب پشت سر مسافر،،،، جونم براتون بگه، سردار پرافتخار ایران یعنی

‍ اندر حکایت فلسفه ریختن آب پشت سر مسافر ،،،،جونم براتون بگه ،سردار پرافتخار ایران یعنی . هرمزان كه یكی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر با وضعی ناامید كننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد كرد...
ابوموسی اشعری نیز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد ...
پس از اینكه تازیها هرمزان را وارد مدینه كردند.
وی را به مسجدی كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكلیف هرمزان را تعیین سازد.
سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست كمی با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد، او را بكشند....
هرمزان درخواست كرد، پیش از كشته شدن به او كمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامی كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ كرد. عمر سبب این كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بكشند. عمر قول داد تاآن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد. پس از اینكه هرمزان از عمر این قول را گرفت، کیاست به خرج دادو در اقدامی زیرکانه و هوشمندانه آب در دستش را با کاسه آن بر زمین انداخت وآن آب روی زمین ریخت. عمرهم که دید مغلوب هوش و فراست
هرمزان..
شده به ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت.
این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم برگردد

" کانال تاریخ ایران و جهان "

👇👇👇👇

🌍 @Official_history