*داستان الاغ و الاغ دار را حتما بخوانید*. 👇👇👇👇👇

*داستان الاغ و الاغ دار را حتما بخوانید*
👇👇👇👇👇

در قدیم شخصی بود بنام عباس گچی که تعدادی الاغ داشت
آدم خوش مشرب و مردم داری هم بود،
و همه او را دوست داشتند و با وجودی که مشروب میخورد کسی کاری بهش نداشت او همیشه به دنبال الاغ هایش با صدای دلنشینش آواز هم میخواند اما بعداز مدتی ورشکسته شد و مجبور
به فروش الاغ هایش میشود، و محل زندگی خود را ترک و بدون مقصد، باجیب خالی، و بدون هیچ امیدی، سر به بیابان میگذارد...
پس ازطی چند روز پیاده روی، تشنه و گرسنه به شهرکوچکی میرسد،و چون جایی نداشته،وارد مسجدجامع شهر میشود و درگوشه ای مینشیند تاچند روز توسط خادم مسجد پذیرایی میشود و
کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد میگردد ،
و دراین مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده..، و از کتاب های مذهبی مسجد مذهبی استفاده کرده، و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس ازمدتی ملای مسجد فوت نموده، و مردم اورا به عنوان جانشین ملا به امام جماعت مسجد انتخاب میکنند..!
روزگار بدین منوال میگذرد، بعد از چند سال، گذر یکی از همشهری های او به همان شهر می افتد،
و برای نماز وارد مسجدجامع میشود، و به صدای دلنشین موعظه و تلاوت قرآن توسط ملای مسجد گوش میدهد، و شک میکندکه آیا این، همان عباس گچی است؟؟
پس از نماز، سراغ او رفته، و ضمن سلام و
احوال پرسی میگوید : حاج آقا...! شما شباهت بسیار زیادی به یکی از آشنایان من دارید...؛ به اسم عباس گچی..
ملا پاسخ میدهد :
من همان عباس گچی هستم، که میگویی...

شخص میگوید ؛
چطور میشود که یک آدم عرق خور، که همیشه کارش پشت سر الاغ ها، آوازخواندن بود..،کارش به اینجا برسد که به یک مرد خدا...!، و روحانی...!،
تبدیل شود..؟!، این یک معجزه ی الهی است .!!!!

عباس گچی میگوید :
زیاد شلوغش نکن، هندوانه هم زیر بغل من نگذار... من هیچ فرقی نکرده ام، عباس گچی هستم.تنها فرقی که پیش امده جابجایی من و الاغ هاست
*قبلا من پشت سر الاغ ها بودم*
*حالا الاغ ها پشت سر من هستند ..همین* !!!!

بر گرفته از کتاب کشکول طبسی

🌍 @Official_history