▪️بیابانهای عرب و تازیان درمانده!

در آن روزگاران که هیبت و شکوه دولت ساسانی، سرداران و امپراتور‌های روم را در پشت دروازه‌های قسطنطنیه به بیم و هراس می‌افکند، عربان نیز مانند سایر مردم روی نیاز به درگاه خسروان ایران می‌آوردند و در بارگاه ساسانیان، چون نیازمندان و درماندگان می‌آمدند و نیازهای خویش را از آنان می‌طلبیدند …پیش از این نیز بدرگاه شهریاران ایران جز از در فرمانبرداری در نیامده بودند. پیش از اسکندر مقدونی «بیابان عرب» در زمره سرزمین هایی بود که به داریوش شاهنشاه ایران تعلق داشت. از ان پس بزرگان قبایل عرب، بردرگاه پادشاهان ایران در شمار فرمانبرداران بودند. در دوره‌ای که شاپور ذوالاکتاف هنوز از مادر نزاده بود، برخی از عربان به بحرین و کناره‌های دریای فارس به غارت آمده بودند، اما چنانچه در تاریخ‌ها آمده است شاپور هنگامی که متولد شد و به سن بلوغ رسید عربان را ادب کرد و بجای خویش نشانید …. در درگاه یزدگرد اول بزرگان حیره چون دستنشاندگان و گماشتگان ایران بشمار می‌آمدند. در دوره انوشیروان، تازیان سرزمین هاماوران نیز مثل تازیان حیره خراجگذار و دست نشانده ایران بودند. بادیه‌های ریگزار بی اب و علف عربستان ارزش ان را نداشت ...
  • گزارش تخلف

معنای واژه‌ها در ایران باستان.. مرد از مردن است.. زیرا زایندگی ندارد

مرگ نیز با مرد هم ریشه است. زن از زادن است و زندگی نیز از زن است …پسر، «پوست در» بوده. کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند. پوست در، به پسر تبدیل شده است. در پارسی باستان puthar پوثر و در پهلوی پوسر و پوهر و در هند باستان پسور است. در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی (فیلی) هنوز پسوند «در» به کار می‌رود. مانند «نان در» که به معنی «کسی است که وظیفه‌ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد.». حرف «پ» در «پدر» از پاییدن است. پدر یعنی پاینده کسی که می‌پاید. ...
  • گزارش تخلف

🍀پالایش زبان پارسی.. 🌍 = واپسین. ابرام = استوار‌کردن

ابلاغ = رساندن. ابلاغ نامه = رسیدنامه. اجرت المثل = بهره‌بها. احضار = فراخوانی. احضار مامور = فراخواندن. احضاریه = خواسته‌برگ. اخطاریه = یادبرگ. ادعانامه = کیفرخواست. ازدواج = زناشویی.
  • گزارش تخلف

🇮🇷 ﺭﻫﺒﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺎ ﮐﻨﻮﻥ🇮🇷.. ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻣﺎﺩ:. -۱ ﺩﯾﺎﺍﮐﻮ

-۲ ﻓﺮﻭﺭﺗﯿﺶ. -۳ ﻫﻮﻭﺧﺸﺘﺮ. -۴ ﺍﮊﯼ ﺩﻫﺎﮎ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ:. -۱ ﮐﻮﺭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ. -۲ ﮐﻤﺒﻮﺟﯿﻪ. -۳ﮔﺌﻮﻣﺎﺕ. -۴ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ. -۵ﺧﺸﺎﯾﺎﺭﺷﺎ.
  • گزارش تخلف

روزی رضاشاه با هیات همراه با ماشین جیپ در حال حرکت به سوی جنوب بوده که سر راه از یزد رد می‌شود و میبیند که مردم زیادی در آن جا گرد

رضا شاه به جلو می‌رود و از حاضرین می‌پرسد که چه خبر شده.؟؟. در پاسخ می‌گویند که: آخوند فلان مسجد یک دعایی خوانده که کور مادرزاد را شفا داده است. رضا شاه می‌گوید: آخوند و فرد شفا یافته را بیاورید تا من هم ببینم. چند دقیقه پس از آن، آخوند را به همراه یکی… دیگر که لباس دهاتی به تن داشت و شال سبزی به کمر بسته بود را نزد رضاشاه می‌برند. رضا شاه رو به شفا یافته می‌کنه و میگه: تو واقعن کور بودی…؟؟. یارو میگه: بله اعلا حضرت.. رضاشاه می‌پرسد: یعنی هیچی نمی‌دیدی و با عنایت این آخونده بینایی خود را بدست آوردی.؟. یارو میگه: بله اعلاحضرت. رضاشاه میگه: آفرین… آفرین… خب این شال قرمز رو برای چی به کمرت بستی…؟. ...
  • گزارش تخلف