از پایان نامه‌ی کارشناسی و ارشد و دکتری گرفته تا سطح سه و چهار حوزه‌ی علمیه

#تلنگر

از خیابان انقلاب که رد می‌شوی هر چار پنج متر یکی را می‌بینی پلاکارد دستش دارد و هرگونه سفارش علمی را در هر رشته‌ای برایت قبول می‌کند. از پایان نامه‌ی کارشناسی و ارشد و دکتری گرفته تا سطح سه و چهار حوزه‌ی علمیه. مقاله‌ی علمی پژوهشی، و آی‌اس‌آی (یعنی مجلات معتبر بین‌الملی) و هر کوفت و زهرماری که دانشجو برای دفاع مدرکش و استاد برای ارتقای شغلی و مالی‌اش نیاز به نوشتن دارد. یا تحلیل‌های آماری که منِ بدبخت با این هوش متوسطم در دوره کارشناسی ارشد از چند جا شکافت هسته‌ای برداشتم تا چند تحلیل ساده را یاد بگیرم، همه‌اش با یک شماره تلفن و یک شماره حساب در عرض چند روز تقدیم‌تان می‌شود.
خیابان که تمام می‌شود با خودم فکر می‌کنم بعضی گول‌ها هستند که از بس شیک و لطیفند، آدم هِی دوست دارد بخوردشان. نه تنها بخورد؛ بلکه، به پایش پول هم بدهد و بعد سرش را چند سانتی بالاتر بگیرد و پُز بدهد که آی مردم من از شما بیشتر گول خوردم، تو رو خدا بیایید من را ببینید. تازه قبلش هم یک سفره‌ی حضرت عباسی نذر آن می‌کند که توفیق گول خوردن نصیبش شود.

یکی ازین گول‌ها، گول تحصیلات عالیه‌ی دانشگاهی است که در این چند ده سال اخیر همه در تلاشند آن را هر طوری شده بخورند و یک‌وقت از قافله‌ی خورندگان عقب نمانند. اتفاقا گاهی بابت تشکر از این چیز خوردن، پول کلانی هم به بنگاه های عظیم اقتصادی که پشت سر این مکان‌های علمی قرار گرفته است می‌دهند.
باورتان نمی‌شود من سه بار گول خوردم ارشد گرفتم و یک بار دکتری. حالا هم در چهل سالگی با وجود چندبار عمل فتق و دیسک کمر و ناخنک چشم و آسیب اعصاب مچ دست و مفاصل زانو و سردردهای میگرنی و بی‌خوابیِ شبانه و هزار کوفت و زهرماری که با زیاد درس‌خواندن نصیبمان شد بازهم حاضرم گول بخورم. تنها نعمتی که نصیمبان نشد بواسیر بود که با اجازه الان که به گوش فلک رسید، منتظرم دست طبیعت توفیق آن را هم بدهد.

خب که چی؟ به پیر به پیغمبر اوس ممدِ مکانیک محله‌مان هیچ کدام از این‌ها را ندارد و درآمدش هم چندبرابر من است. وسط کار هم نیازی نیست مدام حواسش به این باشد یک موقع سوتی سیاسی و فلان و فلان بدهد که به هزار جا پاسخگو باشد.

آقا جان من، والدین عزیز، به پیر به پیغمبر دانشگاه خبری نیست. گاهی حتی خلاقیت کُش است. باور کنید یک مملکت این همه دانشجو نمی‌خواهد. باور کنید درآمد و عزت و احترام یک استادکار فنیِ خوب (چه هنرها و فنون زنانه و چه مردانه‌اش) از یک استاد دانشگاه بیشتر است. این چه مصیبتی است سرمان آمده که حتماً باید دانشگاه برویم تا بتوانیم چندرغاز از دولت گدایی کنیم. تو را به خدا استعدادهای بچه‌تان را کور نکنید، بگذارید دنبال استعدادش برود. دانشگاه هم تا لیسانس بس است. باور کنید در ینگه دنیای پیشرفته، ارشد و دکتری فقط مال نوابغ است یا مال آدم‌های خیلی پولدار. اصلا کسی به فکر این چیزها نیست. مردم دنبال کار یاد گرفتن هستند. شرکت‌ها هم وقتی کارشان با یک لیسانس راه می‌افتد دیگر مرض ندارند ارشد و دکتری استخدام کنند که ادعایشان گوش فلک را کر می‌کند و به وقت کار اندازه‌ی شاگرد اوس ممد هم جربزه ندارند.

مملکت کلا شده است دکتر و ارشد. والا من جرأت نمیکنم کسی را به اسم خودش صدا بزنم. به آبدارچی‌مان هم می‌گویم دکتر. حتی به خردسالان محله‌مان هم مهندس می‌گویم. نگویی، بهشان برمی‌خورد. آن‌وقت سر کلاس می‌روی، همین ارشدها و دکترها خیلی‌هاشان یک پاراگراف انگلیسی و عربی نمی‌توانند ترجمه کنند. حالا حرف زدن پیشکش!حتی پیشکش اساتید.

از ما گفتن بود!
ولی شما باز بروید گول‌تان را بخورید.

دکتر محسن زندی

🎓 @PhdHi