گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست قلبش عشق است. در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم ، شاید هم بخواهی و ندانی، نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است‌ و دست های به گِل آلوده ی تو که دیواری را سفید می کنند...

#ﻣﺤﻤﻮﺩﺩﻭﻟﺖ_ﺁﺑﺎﺩی

✅ @TaranehayPayizii 👈