ترانه های پاییزی🍁

ترانه های پاییزی🍁

انگار مثلِ ترانه هام لبریزِ احساسی اینگونه بمان، بگذار ترانه ام از تو باشد... #عیسی_دورقی @Eisa_Doraghi اینستاگرام: Https://instagram.com/eisa_doraghi پیام ناشناس: https://telegram.me/dar2delbot?start=send_319NqAP

هنوز هم بعد رفتنت. به سکوت بعد از تمام گفته هایم می‌اندیشم

حس میکنم جایی مقداری کلام در کنار یکدیگر آنچه را که میخواستم بگویم را تشکیل میدانند. توضیحی بودند بر آنچه باید میدانستی تا نمیرفتی. ولی من نیافتمشان. شاید روزی کسی شعری بگوید به وزن آن کلام هایی که کنار یکدیگر اند اما خارج از دسترس … …. ...

+یعنی خوندن هم بلدی؟. -وقتی سواد دارم، یعنی خوندن هم بلدم. +نه

-چی نه؟. +سواد نداری. |: -. +اگر سواد داشتی، این همه عشقو میتونستی از چشمام بخونی. نداری، خوندن بلد نیستی.

خوش میروی به تنها. تن‌ها فدای جانت. مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت … …

دوست بدارید. و بگذارید که دوست داشته شوید. آدم بدون این بساط‌ها

زندگی از گلویش. پایین نمی‌رود.! ….

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا. چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا. معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا …

امروز عصر. به سرم زد. کمی شعر خواندم

بگو خب …!؟. هیچ …. جایت خالی؛. دوباره عاشقت شدم.! ….

من آدم نرفتن ام. آدم دوست موندن. یا اصلن آدم دیر رفتن ام

خیلی دیر …اما وقتی برم. دیگه آدم برگشتن نیستم. آدم مثل قبل شدن نیستم. باور کن!..

آدم‌ها به کفش‌ها بی شباهت نیستند. کفشی که همیشه پایت را می‌زند. آدمی که همیشه آزارت می‌دهد

هیچ وقت نخواهد فهمید تو. چه دردی را تحمل کردی تا با او. همقدم باشی … ….

ما برای رنج کشیدن آفریده شده‌ایم. ولی به دنبال لذت بردن می‌گردیم. باید پذیرفت

که تنها راه ادامه دادن. لذت بردن از رنج هایی ست که می‌کشیم! ….

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد. آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد.. آن چه از عشق کشید این دل من که نکشید

و آن چه در آتش کرد این دل من عود نکرد …# مولانا‌.

من. به درد دوری از تو. مبتلا گشتم رفیق …

چاره‌ای جز صبر نتوانم،. مدارا میکنم … …# محدثه_خوشباطن.

ای کاش. کسی باشد. تا در هوای «بی ت»

نفس کشیدن را به ما بیاموزد ….!. # ابومسلم_اردشیر …

من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم. که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود ….. # حسین منزوی …

اگر به همان عادت‌های قدیمی ادامه دهید، زندگیتان بهتر از این نخواهد شد …. # رابرت سانچز …

موهایم را که بافته‌ام. این هم لباسی که دوست دارد. کمی سرخاب سفید آب کنم بهتر میشود

بگذار ببینم …. حالا همه چیز آماده است. صدای چرخاندن کلید سکوت خانه را میشکند. عطرت میپیچد. نفس عمیقی میکشم و در آغوشت میگیرم. چنان قربان صدقه‌ات میروم که گویی آمدم تا فقط به قربانت شوم. گرد خستگی هایت را میتکانم از روی پیراهن چهار خانه مردانگی هایت …. تو هم خیره به دامن گل دارم. و چه جان دادنی باشد غرق شدن در خیال تو. ...

از فرصتی‌که در عشق برایت پیش‌آمده. نهایت استفاده را بکن! باید از

دوری او رنج ببری و «دچار لذت شوی». چون ‌چنین پدیده‌هایی تا آخر عمر. برایت باقی می‌ماند. # گابریل‌گارسیا_‌مارکز..

دلم کمی خوشبختی میخواهد؛.. ازهمان خوشبختی‌ها که بشود. هم گریه کرد و هم خندید

هم بغض کرد و هم رقصید. ازهمان خوشبختی‌ها ک ساده است. اما طولانی!. # عادل_دانتیسم …

دوست داشتم. معلم املای تو بودم. و «دوستت دارم» را املا بگویم

و هی بپرسم: تا کجا گفتم؟. تو بگویی: دوستت دارم … ….

ﺻﺪ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍ. ﺑﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻋﺸﻖ ‏ﺗﺎﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﻢ. ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﺩﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻟﻐﺰﻧﺪ

ﮔﺮﻡ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ. ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺭﮒ ﺭﮒ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺣﻠﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ. ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻣﺖ ﻣﮕﺮ،. ﺑﯽ ﻣﻦ ﻧﻤﺎﻥ. ﺑﯽ ﻣﻦ ﻧﺨﯿﺰ ….

هوایت می‌زند بر سر،. دلم دیوانه می‌گردد!. چه عطری در هوایت هست؟!

نمیدانم …نمیدانم … ….