آن شب که تو را بوسیدم،. چیزی از تو در من جا ماند،. تکه‌ای از دمت …!

آن شب كه تو را بوسيدم،
چيزی از تو در من جا ماند،
تكه ای از دَمَت...!
حالا مدتها گذشته
و من تمام روز تو را حبس می كنم در خودم
راه ميروم، می خندم ، می بينم و...
و نفست كه گوشه لبم خوابيده...
چه تصويری،
مردی در خيابان به اتومبيل روبرو خيره شده بود و كنار لبش را می خورد،
و همه خيال می كردند مضطرب است...!

#صابر_ابر

☘ @TaranehayPayizii 👈