طبیعی، ضروری و پیامد.. فریاد ناصری

طبیعی، ضروری و پیامد

فریاد ناصری



فیلسوف در مقام موجودی که تاکنون بیش از همه بر روی زمین گول خورده است حق دارد... بدگمان باشد. (نیچه، فراسوی نیک و بد: 75)



هر چیزی ممکن است اما هر ممکنی ضروری نیست انسان‌ها از دل زیست و تجربه‌هایشان قواعدی کشف می‌کنند و بعد آن قواعد را به تمام دوران‌ها بسط می‌دهند به‌طورمثال ممکن است از دل یک نگاه شهوتناک ناگهان خردمندی روشنی سر برآورد (اشاره به قطعه ۲ فراسوی نیک و بد نیچه) اما به‌ضرورت برای رسیدن به خردمندی روشن نباید زندگی را وقت شهوت کرد یا ممکن است که نابسامانی خانواده و والدین منجر به ناهنجاری و بزهکاری فرزند خانواده شود اما هیچ انسانی نباید آزادانه بزه کند و بعد همه چیز را حواله دهد به این‌که زندگی خانوادگی من سامان نداشت و من چنین شدم این را روانشناسان هم می‌گویند.



جمله آخرین فرد دقیقن اشاره به این دارد که او ممکن‌هایی را که انسان‌ها از دل تجربه‌هایشان احتمال داده‌اند برای خود ضروری کرده است. در دوره‌ای بیشینه‌ی روشنفکران ادبی و هنری ایران فرض را بر این گذاشته بودند که ممکن‌های تحقق‌یافته‌ی چهره‌های برین عالم هنر گذشته ضرورت زندگی آن‌هاست و بیشتر الگوهایشان غربیان بودند. اگر ساد جنون تن را عرصه‌ی حقیقت یافته بود پس اینان نیز باید در این جنون غرق شوند تا آن حقیقت را دریابند در حالی که چنین چیزی به سخره گرفتن ضرورت امکان‌هاست این‌جاست که باید پرسید پس چه چیزی ضروری است؟ ضروری این است که هر کس حقیقت را از نو در امکان‌های پیش روی خودش دریابد و هر چیزی به جز این مضحکه‌ای بیش نیست و از دست دادن زندگی است اما این راهم باید پرسید که ضرورت چیست؟ چیست که باید است؟ منطق‌های گذشته می‌گویند آنچه باید می‌شود در سلسله علت‌هایش ضروری می شود.



علم نو نیز این ایده را تقویت کرد چون این و آن بیاید پس به‌ضرورت نتیجه خاصی حاصل می‌شود و همین ایده‌های عمومی شده بود که انسان‌ها را فریفت و آزادیشان را از آن‌ها ربود. حقوق انسانی که به معجز توان آزادی‌اش می‌توانست از دام این و آن برهد و ضرورت را خط بزند پیشاپیش به‌خاطر تصور ضروری بودن ممکن‌های دیگران اسیر آن ضرورت‌ها شده بود.



نکته دیگری که باید به آن اشاره شود تفاوت دو مفهوم طبیعی و ضروری است طبیعی است که با کنار هم‌آیی عوامل آتش، آتش برپا شود اما ضروری نیست. طبیعی امریست که در هستی مادی جریان دارد و ذهن انسان آن را درک کرده است اما ضروری مفهومی ساخته ذهن بشر است و در ساختن این مفهوم منطق و علم بیشترین سهم را داشته‌اند کم‌کم تحریف و تقلبی رخ داده است آن‌ها برای جاانداختن مفهوم ضروری از امور طبیعی مثال آورده‌اند و آن‌گاه هر چیز طبیعی را ضروری نامیدند پس طبیعی ضروری نیست و ضروری بودن هم طبیعی نیست.



در پایان این پاره از سخن بهتر است این جمله نیچه را با هم بخوانیم:«رفته‌رفته بر من روشن شده است که هر فلسفه‌ی بزرگ تاکنون چه بوده است: چیزی نبوده است جز اعترافات شخصی مؤلفش و نوعی خاطره‌نویسی ناخواسته و نادانسته» ( همان: 23)



و اما پیامد و قانون علت و معلول: در امور طبیعی ما با پیامدها مواجهیم اما ذهن انسان به یاری علم روز چیزهایی ساخته است و با جعل آنها به جای امور طبیعی علت و معلول را آورده است در علت و معلول ضرورت ذهنی وجود دارد یعنی معلول همیشه به‌ضرورت پس از علت خواهد بود اما پیامد ضروری نیست خود چیزیست در کنار چیز طبیعیِ دیگری، ما باید به جای علت و معلول دوباره به سراغ پیامد برویم.



پیامد مفهومی است طبیعی برخاسته از دل طبیعی چیزها آن‌گاه بی آن‌که تن به مفهوم اضافی‌ای چون ضرورت بدهیم خواهیم دانست چیزها و امور پیامدهایی دارند: پیامدویرانیِ طبیعت از دست رفتن زندگی است.