‍ ✍ سهند ایراننهر.. 🔻‍ عباسعلی «عضو حقوقدان و سخنگوی شورای نگهبان» در گفتگو با 👇

‍ ✍ سهند ایراننهر

🔻‍ عباسعلی #کدخدائی" عضو حقوقدان و سخنگوی شورای نگهبان" در گفتگو با #ایران👇

من از بچگی اصلاً تفریح نداشتم. آن سؤالی که از تبصره پرسیدید اینجا هم کاربرد دارد چون پدر اصلاً اجازه نمی‌داد ما جایی برویم. مثلاً اگر می‌خواستیم سینما برویم، سینما رفتن حرام بود.

✔️دلتان می‌خواست بروید و نمی‌گذاشتند؟
شاید بعضی فیلم‌ها را دل‌مان می‌خواست ببینیم.

✔️مثلاً؟
فیلم‌هایی مثل پاپیون و نجات یافتگان که ما فقط وصفش را می‌شنیدیم و هیچ وقت نرفتیم ببینیم.


✔️ورزش چطور؟
قبل از انقلاب، آن هم جزو خطوط قرمز بود.

✔️خب در دوران دانشجویی که دور از خانواده بودید و می‌توانستید سینما بروید، تفریح کنید و ...
براساس نوع تربیتی که در خانواده داشتیم، شخصیت‌مان شکل گرفته بود. وقتی به دانشگاه رفتم با اینکه فضا کمی باز شده بود و ورزش و کوه و اینها بود اما من یا مشغول درس بودم یا فعالیت‌های سیاسی و به همین خاطر به کارهای دیگر نمی‌رسیدم.

✔️بچه‌هایم نیز اگر خودم جایی ببرم‌شان،میروند،خودشان جایی نمیروند.

پانوشت: دارم فکر میکنم کاش آقای عباسعلی کدخدایی در آن دوران سرنوشت ساز که به قول خودشان، شخصیت شان داشت شکل می گرفت، اهل سینما و ورزش بود. پاییون را می دید، شاریر(استیو مک کوئین) را که سر از میله ها بیرون می آورد و از بغل دستی اش اوضاع ریخت و قیافه اش را می پرسد،یا بی ثمری آن همه دستگاه عریض و طویل برای محدود کردن روح و جسم یک انسان محبوس در یک جزیره منفصل و دست آخر آن شیرجه مرگبار شاریر(استیو مک کوئین) و آن فریاد که :"حرومزاده ها من هنوز زنده ام".

کاش کدخدایی همه اینها را در آن زمان می دید یا بعدها سیاست مجالی می داد که ببیند. کاش پدر کدخدایی امکان زندگی آزاد و کشف و تجربه و مجال به پرواز درآوردن خیال و ذائقه را به او می داد. کاش نگهبانان قانون اساسی ما به جای تجربه این همه نگهبان سخت گیر در زندگی و جوانی، راهنمایان سهل گیری داشتند.

در آن صورت چه می شد؟ پیداست که هیچ نتیجه مطلقی را نمی توان گرفت اما بعید نبود که آن وقت در جهانی که کدخدایی ها می دیدند، پدری کردن معادل نگذاشتن و محدود کردن نبود. دینداری معادل محرومیت نبود. آن وقت شاید خیلی محدودکننده ها در نگاه جناب آقای کدخدایی طبیعی و یگانه راه سلامت و نیکبختی نبود.

کاش جناب #کدخدایی پاپیون را دیده بود. شاریر را دیده بود، جزیره آدمیان محبوس و دادگاه هایی را که صدای آنری شاریر را نمی شنیدند،دیده بود، کاش پدر مرحوم ایشان، سخت گیر نبود. کاش عباسعلی کدخدایی سینما رفته بود. کاش ورزش کرده بود، کاش به اینکه دلش می خواسته پاپیون ببیند اما نگذاشتند بیشتر فکر می کرد. کاش وقتی صحبت از خط قرمز بودن ورزش می شد، خنده اش نمی گرفت، کمی می گریست. کاش دست کم کاری میکرد فرزندانش اینطور نباشند که خودشان جایی نروند الا با حضور پدر، کاش...


@antioligarchie