📝 نهج البلاغه | رانت خوارانی چون حجازی | برخورد علی (ع) …

📝 نهج البلاغه | رانت خوارانی چون حجازی | برخورد علی(ع)



🔹 واللّهِ لَقَد رَاءَیتُ عَقِیلا وَقَد اءَملَقَ حَتَّی استََماحَنِی مِن بُرِّکُم صَاعا ....

🔹 سوگند به خدا همانا عقیل را دیدم كه به شدت فقیر شده بود و از من مى خواست كه یا صاع (سه كیلو) از گندم هاى شما را به او ببخشم .كودكان او را دیدم كه از گرسنگى موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود من به او گوش فرا دادم. خیال كرد من دینم را به او مى فروشم و به دلخواه او قدم بر مى دارم و از راه و رسم خویش ‍ دست مى كشم! اما من براى بیدارى و هشیارى او آهنى را در آتش ‍ گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله اى همچون بیمارانى كه از شدت درد مى نالند سر داد و چیزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد. به او گفتم : اى عقیل! زنان داغدیده در سوگ تو بگریند، از آهن تفتیده اى كه انسانى آن را به صورت بازیچه سرخ كرده ناله مى كنى؛ اما مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبار با خشم و غضبش ‍ آن را بر افروخته است؟! تو از این رنج مى نالى و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟

🔹 ذکر داستانی پیرامون نزدیکترین افراد به علی(ع) و روش برخورد او با رانتخواران و ویژه خواران که از نزدیکان او بودند میتواند به طور کامل نحوه حکومت داری را شرح دهد و عیان کننده نقائص امروزی در مملکت داری باشد.

🔹 داستان پیرامون دختر امام على (ع ) است. على بن ابى رافع این داستان را چنین نقل مى كند: من خزانه دار و كاتب على بن ابى طالب (ع ) بودم. در خزانه بیت المال گردنبند مرواریدى بود كه در جنگ جمل به دست آمده بود. روزى دختر على بن ابى طالب(ع) به من پیغام داد كه شنیده ام كه در بیت المال امیر المؤ منین (ع ) گردنبند مرواریدى است و آن در دست توست. من دوست دارم كه آن را به من امانت بدهى تا در ایام عید قربان با آن زینت نمایم. به او پیغام دادم كه اى دختر امیر المؤمنین! آیا به صورت امانت مضمونه مردوده (امانتى كه باید برگردانید و اگر از بین برود شما ضامن آن هستید) مى خواهید؟ فرمود: آرى؛ به صورت امانت مضمونه مى خواهم و پس از سه روز بر مى گردانم. سپس آن گردنبند را در اختیار ایشان قرار دادم.

🔹 امیر مؤمنان (ع) آن گردنبند را دیده و شناخته بود. به دخترش فرمود: این گردنبند چگونه به دست تو رسیده است؟! گفت: از على بن ابى رافع، خزانه دار بیت المال امیرمؤمنان، عاریه گرفته ام تا هنگام عید خود را با آن زینت كنم سپس به او برگردانم. امیرمؤمنان كسى را دنبال من فرستاد و من خدمت ایشان رسیدم. به من فرمود: اى پسر ابى رافع! آیا به مسلمانان خیانت مى كنى؟! عرض ‍ كردم: پناه مى برم به خدا از این كه به مسلمانان خیانت كنم!

🔹 فرمود: چگونه گردنبندى كه در بیت المال مسلمانان بوده بدون اجازه من و بدون رضایت مسلمانان به دختر امیرالمؤمنین عاریه داده اى؟! عرض كردم : یا امیرالمؤمنین! او دختر شما است و از من خواست كه آن را به صورت عاریه به او بدهم تا بر خود زیور آویزد و من آن را به صورت عاریه مضمونه مردوده به او داده ام و خودم نیز از مال خویش آن را ضمانت كرده ام؛ و بر من است كه آن را سالم به جایش برگردانم.

🔸 فرمود: پس همین امروز آن را برگردان و مبادا دیگر چنین كارى را تكرار كنى كه در آن صورت، از طرف من تنبیه و عقوبت خواهى شد! على بن ابى رافع مى گوید: گردنبند را از او گرفتم و به جایش برگرداندم.

🔚 این سخن حضرت به گوش دختر امام رسید. به پدر عرض كرد: اى امیرمؤمنان! من دختر تو و پاره تن تو هستم چه كسى شایسته تر از من كه از این گردنبند استفاده كند؟! امیرالمؤمنین (ع) به او فرمود: اى دختر على بن ابى طالب! خود را از جاده حق منحرف نكن. آیا همه زنان مهاجرین مى توانند در این عید با مثل چنین گردنبندى خود را بیارایند؟! به خدا سوگند كه اگر این گردنبند را به صورت عاریه مضمونه مردوده نگرفته بودی، تو اولین زن هاشمى بود كه به خاطر دزدى دستش را قطع مى كردم!!!

💢 انقلاب 57 بدون روتوش


به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇

https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA