…. طرف هم میگفت چه غلطی کردیم‌ها! بابا ولم کنید با خدا بودم با شما که نبودم

#حماسه_یاسین
#قسمت_هشتم


طرف هم ميگفت چه غلطي كرديم ها !بابا ولم كنيد با خدا بودم با شـما كـه نبـودم .برجهـاي ٩
و١٠ سرما شديد تر شده بود وگاهي شبها يخ لباسهاي غواصي را مي تكانديم تا مقداري شـل
شود تا بشود بپوشيم. بعد هم بچه ها اين مشكل كوچولو را با ذكر گفتن حـل ميكردنـد ! در اب
سرما غوغا ميكرد صداي به هم خوردن دندانها به خوبي شنيده ميشـد ولـي سـرانجام عـادت
كرديم. صداي ذكر بچه ها كه از دهانه اشنو گل شنيده مي شد منظره جالبي را درست ميكرد.
هر چه بيشتر مي گذشت از نظر روحي و جسمي اماده تر مـي شـديم .شـبها كـه از اب در مـي
امديم اصلا سرما را حس نمي كرديم . ان قدر لخت وپتي اين ور اون ور مي رفتـيم و بـه سـرو
كله همديگر مي زديم وچاي مي خورديم تا بدنمان با باد سرد زمسـتان خـود بـه خـود خشـك
مي شد . هيچ وقت از حوله استفاده نمي كرديم .كار طاقت فرساي غواصي هم برايمان عـادت
شده وفين زدن مثل راه رفتن بود. معمولا در هر نوبت كه داخل كارون مـي شـديم بـين ١٠ تـا
٢٠ كيلومتر كار مي كرديم واغلب هم بر خلاف جريان رود مطلبي كه براي هـر نيـروي نظـامي
كلاسيكي غير قابل باور است .
حدود سه ماه اموزش ديديم. بدنمان مثل ماهي ليز شده بود!بعضي از بچه ها ادعا مـي كردنـد
كه احساس مي كنند داراي ابشش شده اند ! كار غواصـي ان هـم داخـل كـارون بـا هـيچ منطـق
نظامي سازگار نبود .اب كارون بعضي اوقات خيلي خطر ناك وبه قول بچه هـا دو جريانـه مـي
شد.يعني سطح اب مد بود وزير اب جزر.در ايـن حالـت گـرداب ماننـدي بـه وجـود مـي امدكـه
غواص را به زير اب مي كشيد وخفه ميكرد.
يك روز گروهان ما داشت كنار اب تمرين استتار وجنگ نـي مـي كـرد.در ايـن موقـع گروهـان
ستار به فرماندهي برادر كرابي كه از درون قايق نظـارت داشـت داشـتند از جلـوي مـا رد مـي
شدند. به سيد هادي مشتاقيان گفتم: به به! كيف كن از گل گروهان ستار فقط يـك خـط باريـك
كه سر اشنو گلهايشان است روي اب معلوم است . اين طوري در شب اگر از زير پايت هـم رد
بشوند نمي فهمي ...