🔻 روزی مردی فقیر با مردی ثروتمند درگیر جروبحث و مشاجره شد

#داستانک

🔻 روزی مردی فقیر با مردی ثروتمند درگیر جروبحث و مشاجره شد. صدای آنها بلند شد و ناگهان مرد ثروتمند بدون هیچ مقدمه‌ای به صورت مرد فقیر سیلی ای زد. مرد فقیر که درنظر نداشت بگذارد ماجرا همینطوری تمام شود، پیش قاضی رفت.
قاضی شکایت هردو را گوش کرد و نظر داد که مرد ثروتمند به تاوان سیلی به مرد فقیر یک کاسه برنج به او بدهد.
مرد فقیر نزدیک قاضی رفت و سیلی صداداری به صورت او زد.
قاضی فریاد کشید: «خُل شده‌ای چرا این کار را کردی؟»
«چیز مهمی نیست. فقط دلم خواست این کار را بکنم. من از خیر آن کاسهٔ برنج گذشتم. شما می‌توانید آن را برای خودتان بردارید.»


@antioligarchie