#داستانک🔴 بيا برويم به صد و پنجاه سال قبل ، به خانه‌هاي حوض دار ، به اتاق‌هاي توو در توو، من پاييز

#داستانک

🔴 بيا برويم به صد و پنجاه سال قبل ، به خانه‌هاي حوض دار ، به اتاق‌هاي توو در توو، من پاييز كه شد انار دانه كنم برايت با گلاب و شكر، شب‌ها درز پنجره‌ها را با ملافه بگيري كه سرما توي تنمان نرود، بنشينيم دور كرسي، از حجره بگويي برايم و كسب و كارت. لبخند بزنم و سيب پوست کنم بعد از شامت بخوري كه خستگي دركني ، دراز كشيده باشي لا به لاي حرف‌هايت سكوت بشود، دنبال چشم‌هايت بدود نگاهم بفهمم كه خوابي و لحاف را روي تنت صاف و صوف كنم، بيا برويم به صد وپنجاه سال قبل ، به همان جايي كه تا زمان پير شدنمان ، يادم نيايد كِي گفتي دوستم داري ، يادم نيايد كِي كادوهاي يك دفعه اي گرفته باشي برايم ، ولي خوب بخاطر بياورم لا به لاي ملافه هايي كه لاي درزهاي پنجره ميگذاشتي چقدر 'دوستت دارم' بوده ، بيا برويم به صدوپنجاه سال قبل به واقعيت ، به پاي هم ديگر پير شدن به ماندن ، به با لباس سفيد رفتن با كفن سفيد برگشتن ، بيا فاصله بگيريم از امروزي بودن ها از ماهگرد گرفتن ها و سالگرد گرفتن ها ، از كادو هاي يك دفعه اي از دوستت دارم هاي تلگرامي ، از امروز بودن ها و فردا رفتن ها ، بيا فاصله بگيريم از اين همه مجازي بودن ، بيا برايت انار دان كنم با گلاب و شكر ، بيا لاي درزهاي پنجره ها را با ملافه بگير كه سرما توي تنمان نرود ، بيا اصلا حرفي نزن نگو دوستم داري اما واقعي باش ، اين دنياي امروز دارد حال همه را بهم مي‌زند.


به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie