روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می‌رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد

روزی لئو تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. بعد از مدتی که خوب فحش داد، تولستوی کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: من لئو تولستوی هستم. زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت: شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود و من هم خودم را معرفی کردم. وسعت دنیای هر کسی به اندازه تفکر اوست.

🌸کانال اسرار روانشناسی و آرامش🌸👇
https://telegram.me/joinchat/BrVstDwDZRrhJEgMY-rijA