🔹 نقاشی قهوه خانه؛ خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس

#از_میان_کتاب

🔹 نقاشی قهوه خانه؛ خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس

برلین ـ ساعت ‌‎'‌‏22:50 پنج‌شنبه 17 سپتامبر 1992 (26 شهریور 1371)، سه مرد از تیمی تروریستی وارد میدان پراگ ‏می‌شوند و به سوی رستوران میکونوس می‌روند، یکی برای مراقبت دمِ در می‌ایستد و دو دیگر وارد رستوران می‌شوند. ‏در آنجا نُه نفر، غالباً عضو حزب دمکرات کردستان ایران، دور یک میز نشسته و تشکیل جلسه داده بودند. مرد ‏مسلحی که نیمی از صورت خود را پوشانده بود به روی آن‌ها آتش می‌گشاید، و مرد طپانچه به‌دست به دو نفر از ‏مضروبین تیر خلاص می‌زند. در اثر این عملیات تروریستی چهار نفر ازجمله رهبر حزب کشته می‌شوند و صاحب ‏رستوران نیز به‌سختی مجروح می‌گردد...


شرح نقاشی ‏«روحم پشت میله‌های زندان»

آری در این اولین اثر هنری زندگی‌ام، زندانیان اسکلتی بودند، که هیچ نداشتند، نمی‌توانستند داشته باشند. گرچه زندان ‏خود محدودیت است، اما رها از همه تعلقات بیرونِ زندان است. اسکلتی بودن زندانیان نشان از رهایی از همه‌ این ‏تعلقات داشت. دغدغه آن‌ها فقط نور است و نفس کشیدن در هوای آزاد. این نقاشی حقیقتی عریان از کسانی بود، که ‏آرزوی‌شان نور بود و روشنایی. در این نقاشی چراغ‌های گردسوز بزرگ‌تر از خود زندانیان، تداعی آرزوی بزرگ همه‌ ‏آنان در رسیدن به روشنایی و آزادی است. در این نقاشی احساسی بر من غالب بود، که فکر می‌کردم همین‌جا، ‏همین‌دنیا، عالم آخرت است، سرد و یخ، برای افرادی که سرگردان و بلاتکلیف‌اند. هیچ‌چیزی ندارند، حتی گوشت تن، ‏فقط استخوانی از آن‌ها باقی است. این‌ها دیگر انسان‌های معمولی نیستند، اسکلت‌هایی‌ ناامید نشسته در غار. آینه‌ای از ‏ما (اسکلت‌ها) و زندان (غار). قدم به قدم پیشرفت این نقاشی، با وجد و تشویق خانم لیتس همراه بود. مدام بالای سرم ‏می‌آمد و اشکالات کارم را گوشزد می‌کرد «اینجا تند شده است، کمی روشنی بده ... این قسمت چرا این‌طوری شده، بیا ‏با این رنگ قاتی کن تا یک‌کم تیره‌تر بشه ... این زاویه دیدش تو اوتِ نگاهش را بیار داخل تا ...»‌ و همین طور مواظبم ‏بود تا که در آخرین روز سال 1996 پایان آن را امضا کردم. نامش را گذاشتم «روحم پشت میله‌های زندان» (نقاشی ‏قهوه‌خانه/ نوشته محسن کاظمی/ ص 447)‏


@dachstudien