صدای داد زدنم کلم پیچ را پیچیده‌تر کرد. حالا یکی باید او را از برق می‌کشید

. صدای داد زدنم کلم پیچ را پیچیده تر کرد. حالا یکی باید او را از برق می کشید. آشپز را نیمه جان در دیگ انداخت و چند ضربه دیگر نثارش کرد. وقتی او را خوب از پا انداخت انگار هاریش اوج گرفته باشد، جنبیدن من توجهش را جلب کرد و به سویم حمله ور شد. قبل از وارد شدن ضربه اش به ملاجم تنها چیزی که یادم مانده پرت شدن گوشی از دستم است. بعدش سقف آشنای اتاقم در دیوانه خانه.

ادامه دارد

روزنامه طنز بی‌قانون
@bighanooon
@dastanbighanoon