✅ بادکنک‌ها برای که به پرواز در می‌آیند؟. علیرضا کاردار | بی قانون

✅ بادکنک‌ها برای که به پرواز در می‌آیند؟
عليرضا كاردار | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

«نیریش و میل» چیز خارق العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ می‌شود، ولی «نیریش و میل» اولش تلخند و تهش شیرین.
«نیریش» پای تلویزیون روی مبل لم داده بود و کانال‌ها را بالا و پایین می‌کرد. کانال‌های تلویزیون را نه، معتقد بود آن‌ها فقط به درد مرده شورها می‌خورد. چون کسی آنجا را نگاه نمی‌کند و راحت می‌شود مرده را لیف و کیسه کشید.
کانال‌های تلگرامش را یکی یکی صفر می‌کرد. به آن‌ها هم توجه نمی‌کرد، چون می‌گفت اگر یک کانال و یک گروه و یک سوپرگروه و یک چت شخصی را ببینی، بقیه تکراری می‌شوند و چیز دیگری برای دیدن باقی نمی‌ماند. این هم یکی از خصوصیات کپی رایت است که ادمین‌ها آنچنان کپی می‌کنند که موهای تن آن کسی که اول محتوا تولید کرده «رایت» (یا همان راست) می‌شد.

«میل» دو استکان چای از آشپزخانه آورد و تپی روی میز جلوی نیریش گذاشت. پشت چشمی نازک کرد و گفت: «اینم روز تعطیل‌مون.» نیریش گوشی را پایین آورد، نگاهی به استکان‌ها کرد، گوشی را بالا برد و گفت: «چقدر غر می‌زنی!» اخم‌های میل توی هم رفت و استکان چای را برداشت و گفت: «خوبه والا! تو هفته یک روز تعطیلم، اونم باید از صبح تو خونه بشورم و بسابم و بپزم و چای بیارم برای شما. جاها عوض شده! انگار نه انگار مرد خونه‌ام» نیریش گوشی‌اش را بالا آورد و جلوی چشم‌های میل گرفت. چشم‌هایش تا به تا شد.
نیریش پرسید: «اینو می‌شناسی؟» میل سرش را عقب برد و گفت: «نه. صد بار گفتم آت و آشغالای این دله دیوونه‌ها رو دانلود نکن. شارژ اینترنت خونه از خرج شیرخشک و پوشک جدید سه لایه با کمک فنر آیرودینامیک و سنسور محتویات و بوگیر نانوی یک بچه بیشتر شده.»
نیریش گوشی را کنار کشید و گفت: «واقعا که بی‌ذوقی. این یکی از شاخ‌های اینستاست. یک میلیون فالوئر داره. لرزش شونه‌هاش حرف نداره. ترکیب شامپو حنا و آب قلیون رو با سس خردل آنچنان سر می‌کشه که دهنت آب میفته. بادکنک‌... آنچنان بادکنک باد میکنه که تو نفس کم میاری ولی خودش آخ نمیگه. دختر و پسر براش می‌میرن.»
میل چایش را هورت کشید و بی‌تفاوت گفت: «خوبه والا، هم دختر و هم پسر براش می‌میرن. بده یه بار دیگه ببینمش... همون قسمت ویبره‌اش رو بیار...» نیریش با ذوق نشست و گوشی را با شوق سمت میل گرفت. میل با دقت نگاه کرد و گفت: «خیلی هم دیوونه نیست... اوه اینجا رو نگاه، از ماشینش پیاده شده... نه، مثل اینکه بد نیست...»
نیریش گوشی را کنار کشید. میل چشمش به گوشی بود، نیریش گفت: «دیدی حالا! چای سرد شد، پاشو عوضشون کن». میل استکان‌ها را برداشت و گفت: «آیدیش چی بود؟»
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon