✅ صادرات عارضه یا عوارض صادرات. امیرقباد | بی قانون.. دست به قلمی گویا عارضه جون؟

✅ صادرات عارضه یا عوارض صادرات
اميرقباد | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

می‌گم: دست به قلمی گویا عارضه جون؟ می‌گه: این قلمه به نظر شما؟ این خودکاره. می‌گم: خب منظور از قلم یه چیزیه که باهاش می‌نویسن. می‌گه: آهان. آره دستم به چیزیه که باهاش می‌نویسن! اما کلا به تو چه که همه جا خودت رو می‌کشی به معاشرت. یه دخترخاله‌ام رو بدبخت کردی کمت بود؟ می‌گم: معاشرت چیه بابا. شماها چرا توهم معاشرت دارین به خودتون؟ دیدم از صبح داری جیگر کاغذا رو با اون خودکار درمیاری خواستم ببینم خروجی خاصی هم داره یا فقط داری جوهر و کاغذ هدر می‌دی. وگرنه که من غلط بکنم با خاندان شما معاشرتی داشته باشم. می‌گه: هدر تویی که هوا رو داری هدر می‌دی با نفست. ولی من دارم فرم اپلیکیشن پر می‌کنم برای اقامت. می‌گم: به به! به سلامتی. بهترین کار برای شما مهاجرته. حیفه این همه استعداد اینجا هدر شه. در راستای صادرات شاخای مجازی به ترکیه امیدوارم استعدادهایی مثل شما هم زودتر به مقصد برسن.
یه جور که انگار باورش شده استعداد گریزپایی بیش نیست لبخند فخرآمیزی گوشه لبای پلنگیش نشست و نگاه عاقل اندر سفیهش رو ممتد به تنم کشید. یه جور که رو شیشه خنج می‌زدی این‌طور صدا شکافت نمی‌داد. رفتم جلو کنجکاوی رو جهت‌دار کنم ببینم کدوم قبرستونی می‌خواد بره که فامیلیش توجهم رو جمع کرد.

گفتم: کجابه‌دوری؟ فامیلیت همینه؟ گفت: اعتراضی داری؟ گفتم: اصلا حرف اعتراض رو هم نزن که در چارچوب این خونه تعریف ناشدنیه. فقط حالت پرسشگری گرفتم. گفت: خوبه باز فهمیدی هر جایی محل هر صدایی نیست. گفتم: حالا این کجا‌به‌دوری معنیش چیه؟ استعاره‌ای از چیزی داره؟ می‌گه: سبحان راست می‌گفت همه چی رو به ابتذال می‌کشی. حالا تا هرجا به نزدیکیت نکردم، سرت رو از فرمای من بیار بیرون. احساس کردم ناراحتی داره از جاهاییش می‌زنه بیرون که ممکنه صلاح نباشه کار به درازا بکشه. فرمش رو هل دادم سمت خودش و گفتم: از کی که اینجا نشستی سبحانه رو ندیدی رد شه؟ گفت: مگه تو پارک نشستم رفت و آمد مردم رو رج بزنم.
می‌گم: یعنی ندیدیش کلا؟ می‌گه: به تو چه؟ می‌گم: صرفا من باب روابط همسرداری‌طور پرسیدم وگرنه که حالا هرجام باشه خطری من رو تهدید نمی‌کنه. شماها هرچه دورتر بهتر. می‌گه: باز دو دق رهات کرد یابو برت داشتا. می‌گم: یابو که نه ولی تو شست پای چپم عروسیه انگار یه جورایی سر زانوی پای راستم هم قند آب می‌کنن. تا اون دوره و تو دست به قلم برم یه چرتی بزنم. می‌گه: برو که فعلا حال ندارم احوالت رو درست دریابم. یکی طلبت. می‌گم: شما به صادراتت برس فعلا. حیفه خودت رو حروم من کنی. می‌گه: آره. سبحانه حروم تو شد کافیه. می‌گم: کافی مال دو دقیقه اولش بود. الان بهتر آن که هیچ دم نزنم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon