داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ آفتابگیری در بام. امیرقباد | بی قانون
✅ آفتابگیری در بام
اميرقباد | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
رو پشت بوم داشتم آفتاب میگرفتم دیدم سبحانه با یه ظرف روغن جامد خط کش نشان تو درگاهی خرپشه هویدا شد. میگم: یه اِهِنی چیزی بکن، خودت رو تو در جا میکنی. میگه: دیگه تو مشاعات اِهِن کردن نداره. میگم: اون چیه دستت؟
میگه: روغن آوردم بریزم روت ته نگیری ناناش. آفتاب گرفتنت چی بود؟ مرتیکه پاشو برو دو لقمه نون در بیار. لمیدی اینجا برنز میکنی واسه من؟ میگم: استراتژی جدیده. تو چه میدونی از کاسبیهای مدرن؟ بعد من گیرم دو لقمه نون در آوردم. به شما چه مربوط؟ شما خیلی فکر آیندهسازی بودي همون سر جالیز خودتون مونده بودی نمیاومدی سر من و این برادر نادونت خراب شی. دیشب هندونه خریدم دو و دویست.
تازه! ارزون شده. یه بار با خودت آورده بودی، الان با سبحان سر همین کوچه بساط کرده بودین، چشم به این آفتاب گرفتن من نداشتی. میگه: پدر علم اقتصاد بگرید که تو نابغه اینجور اینجا تلف شدی و اون داشت پهن تو تشت میکوبید. بعد هم جالیز دیگه نمیصرفه. آب هست ولی کم است. سمتای ما درخت گز هم خشک شده. تو هنوز فکر جالیزی؟ الان این استراتژیت چیه؟ به مام یاد بده. میگم: الان نون تو برنزهاس. فقط باید یه دست بسوزی. میگه: که چی شه آخر؟ نر پلنگ شی؟
میگم: نر پلنگ چیه بابا. میخوام پول دربیارم. نمیخوام پول خرج کنم که. فقط بین خودمون باشه که دست زیاد نشه. میخوام بزنم تو لاین تلکه. یه نسخه پیدا کردم صبح. توش یه سری دارو از اینا بود که نایافته شده. نسخه رو میگیرم با سوختگی میرم در بانک وای میایستم. هر کی اومد بیرون یه حال زار میدم به لبام و یه افق کور تو چشمام ترسیم میکنم براش. دو تا ناله و حله. میگه: تو نیاز به آفتاب سوختگی نداری برای اینکار. یه بار خودت رو تو آینه نگاه کرده بودی توی همه این سالها انقدر خودت رو زحمت نمیانداختی. میگم: دلتم بخواد. چمه؟ به این شیکی. میگه: روغن رو بریزم جز بزنی؟ میگم: جدا روغن واسه چی آوردی؟
میگه: خب سبحان گفت اومدی آفتاب بگیری. من گفتم روغن بیارم برات. میگم: این روغن نیست که. روغن مخصوصه. ماهی که نمیخوای سرخ کنی. دیدم یهو یه بغضی کرد. میگه: خر که نیستم. خودم رو زدم به خریت که با این روغن بیام بالا سبحان گیر نده. نمیدونم اثرات آفتاب بود یا اون بغضش که در جا نشستم و نگاش کردم و با خودم گفتم: درسته هم چاقه هم زشته هم بد اخلاق و بد دهنه و دست بزن هم داره؛ ولی واقعا مارمولکم هست. ببین چطور میخواد منو خر کنه. دیدم روحیهام به ادامه آفتابگرفتگی نمیرسه. زیلو رو جمع کردم و سبحانه رو با جای خالیم تنها گذاشتم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon