✅ از کافه نوستالژیک تا چای در چمن. احسان هیدی | بی قانون

✅ از کافه نوستالژیک تا چای در چمن
احسان هيدی | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

غمگین گوشه‌ خونه کز کرده بودم که رفیقم پیام داد:چطوری؟ گفتم: دپم. گفت خونه نمون حالت بدتر میشه، گفتم: کجا برم؟ گفت: بزن بیرون، سینمایی، پارکی، کافه‌ای جایی. دیدم تو باغ نیست و خیلی شنگوله، مکالمه رو تموم کردم.
با خودم گفتم یعنی چی برو کافه؟ آخه مگه آدم بره کافه، اونم تنهایی حالش خوب میشه؟
برم دختر پسرایی که اومدن اونجا تا با گفتن جمله‌های خفن روشنفکری‌شون رو به رخ همدیگه بکشن رو ببینم؟!
پسر میز بغلی در مورد کتاب زایش تراژدی نیچه حرف بزنه و میز اون‌طرفی هم فیلم‌های کریستوفر نولان رو نقدکنه و همشون هم موقع این جور صحبت‌ها انقد بلند بلند حرف می‌زنن که باید یه بنر بگیری دستت روش بنویسی: شنیدن حرف‌های شما هیچ جذابیتی برای اینجانب ندارد، لطفا آرام‌تر.
جالبه که اگه توی زندگی این فرهیختگان سرک بکشی می‌بینی طرف نه تنها کتاب نمیخونه بلکه آخرین فیلمی هم که دیده وای آمپوله!
چند وقت پیش توی محله‌مون یه کافه افتتاح شد با رفیقم رفتیم داخل دیدیم چند تا بشکه یک طرفه، یه نیمکت قراضه و چند تا صندلی آهنی زنگ زده یه سمت دیگه و دیوارهای کاه گلی ریخته شده و چند تا آجر یه گوشه و یه دوچرخه و یه بیل و کلنگ هم یک سمت دیگه‌اش بود. گفتیم ببخشید مثل اینکه مشغول تعمیرات این مخروبه هستید، ما میریم هر وقت بازگشایی شد میاییم. طرف گفت نه آقا بفرمایید شروع به کار کردیم اینا هم دکوراسیون کافه‌مونه که سبکش نوستالژیکه.
زیرلب گفتم: البته نوستالژی‌های یک بنّای 92 ساله.
رفتیم پشت یه میز داغون نشستیم یه قوری چایی سفارش دادیم و به زور تونستیم ازش دو تا استکان کوچیک چایی کمرنگ بیرون بکشیم

هر چند بنده معتقدم لیاقت چایی خیلی بیشتر از این حرفاس و اگه خودم کافه داشتم قیمت چایی لیوانی رو میزدم 50 هزار تومن چون من برای خودم حال ندارم چایی بریزم چه برسه دم کنم و بریزم ببرم سرمیز مشتری.
باریستاها داخل شیک‌هاشون یه چیزایی میریزن که وقتی یه ذره با نی ازش بخورین دیگه هر چقدر تلاش ‌کنی هیچی بالا نمیاد و مجبورید بی‌خیال بقیه ش بشید، ولی من توصیه میکنم همیشه نیم متر شیلنگ سِرُم تو جیبتون داشته باشید و با اون تا ته لیوان رو بخورید و هیچی باقی نذارید.
فلسفه کافه داری هم شده هر چی محیط تاریکتر با کلاس تر،
یه بار با دوستم رفته بودم یه دونه از همین کافه تاریک خفنا، آخرش رفتم دستشویی برگشتم انقدر تاریک بود نتونستم پیداش کنم و برای همیشه از دست دادمش (داداش لطفا یه لامپ از این کوچیک‌ها روشن بذارید ما قول میدیم به همه بگیم خیلی پاتوق باکلاسی بود)

یادمه آخرین باری که رفتم کافه فقط یه آب معدنی سفارش دادم و مشغول کارکردن با موبایلم بودم که بعد از نیم ساعت کافه‌چی اومد بیرونم کرد. گفت بیخودی میز رو اشغال کردی و چیزی سفارش نمیدی برو بذار مشتری بیاد.
به همین دلایل من نه تنها میگم تنهایی نریدکافه بلکه وقتی با دوستاتون هم هستید بازم نرید کافه، یه پتو با یه فلاسک بردارید و برید تو چمن‌های پارک بشینید و چایی بخورید و صفا کنید، فقط بعدش یه سرما خوردگی ناچیز می‌گیرید که هزینه‌ی کافه رو میدید بابت دکتر و داروها و بعد از دو هفته خوب میشید و خاطره‌ش به یادگار می‌مونه.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon