✅ بذار سر روی شونه‌ام گریه سر کن. مریم آقایی | بی قانون

✅ بذار سر روی شونه‌ام گريه سر كن
مريم آقايی | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

«كي بود مي‌گفت ميت روي زمين نمي‌مونه؟» بابا كه اين را پرسيد، مامان در حالي كه داشت عرق‌سوزهاي من را باد ميداد و فوت مي‌كرد تا بهتر شوند گفت: «نمي‌دونم. كه چي حالا؟ پاشو به جاي اين كارا اون كهنه‌ها رو بشور». بابا پوفي كرد و گوشي را گذاشت روي ميز و رفت به سمت حمام و تشت كهنه‌ها. از توي حمام داد زد: «هيچي ديگه. ميت روي زمين موند ديگه. برق بهشت زهرا قطع شده گويا!» مامان كه حالا با بادبزن حصيري بالاي سرم كوران درست كرده بود گفت: «اي بابا! يعني ديگه حتي نميشه مرد!» بابا گفت: «حالا پوشك چرا نمي‌خري براش؟» مامان گفت: «مي‌ترسم برم دنبالش. يا نيست، يا گرونه. شوخيه مگه؟ 10 تومنم رد كرد لعنتي!» همان‌طور كه صداي چنگ زدن بابا به كهنه‌ها مي‌آمد، صداي فين فينش هم بلند شد. مامان بادبزن را انداخت و در حالي كه زيرلب غر مي‌زد: «چارتا كهنه ميخواد بشوره ها، ببين چه فين فيني راه انداخته». رفت جلوي در حمام. بابا داشت مثل ابر پاييزي گريه مي‌كرد. اينكه مي‌گويم ابر پاييز و نمي‌گويم مثل ابر بهار، براي اين است كه وقتي حال و روز آدم پاييزي باشد ديگر نمي‌تواند مثل ابر بهار گريه كند. بايد مثل ابر پاييز آواز هق هق را سر بدهد. مامان از بابا پرسيد: «چرا گريه مي‌كني؟» بابا دماغش را كشيد بالا و گفت: «كو؟ گريه نمي‌كنم. دارم پياز خُرد مي‌كنم!». مامان چشم‌هايش را گرد كرد و گفت: «وسط تشت و كهنه بچه، پياز رو از كجا آوردي لامصب؟» بابا بلندتر گريه كرد و گفت: «گير نده! من الان دچار مشكل روحي، رواني و اقتصادي‌ام». مامان گفت: «همه همين‌طورن. فكر نكن حالا مشكل خاصي داري و خفني!» بعد هم دوباره برگشت بالاي سرم. نگاهش كه كردم چشم‌هايش اشكي بود و چانه‌اش مي‌لرزيد. بابا هم آن طرف زده بود زير آواز و مي‌خواند: «خدايا مرسي، ما رو آفريدي. اوكي، اوكي!». بعد هم ريتم را عوض كرد و با سوز و گداز خواند: «مرد براي هضم دلتنگي‌هاش، گريه نميكنه، قدم ميزنه». تا بابا اين را خواند مامان زد زير گريه و من و عرق‌سوزها و بادبزن حصيري را رها كرد و رفت سراغ بابا و گفت: «كي گفته گريه نميكنه؟ گريه كن، گريه قشنگه! يا اصلا بيا بگو ای مرد من ای مرد عاشق، کدوم پاییز زمستون رو خبركرد، بذار سر روي شونه‌ام گريه سر كن، بذار باور كنم يه تكيه‌گاهم...» و دوتايي در يك صحنه خيلي رمانتيك كه ممكن است 10 سال يك بار در خانه ما ديده شود، يكديگر را در آغوش گرفتند و كهنه‌ها را لگد كردند و گريه كردند. من هم ريز ريز چندتا دانه اشك ريختم ولي جيغ و داد نكردم كه خدايي نكرده مزاحم اين صميميت نادر نشوم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon