✅ مهمانِ خارجیِ پارک ندیده …. افسانه جهرمیان | بی قانون.. خارجی داشتیم

✅ مهمانِ خارجیِ پارک ندیده...
افسانه جهرمیان | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

مهمان خارجی داشتیم. دوست بابا؛ آقای رستمی که بعد از 30 سال به ایران می‌آمد. دم غروب بساط جوجه را جمع کردیم تا به پارک روبه‌روی ساختمان یورش ببریم.
مادر زیلوی حصیری را وسط چمن‌ها پهن کرد و اسباب و وسایل را هم به شاخ و برگ درخت آویزان کرد. آقای رستمی کمی سرخ و سبز شد و با خجالت به مادرم گفت: منیژه خانم چمن‌ها خراب نشه؟ این درخت بیچاره هم...
مادر: واااا آقای رستمی؛ چمن مال نشستنه دیگه. نگران اون درخت بیچاره هم نباشید.
پدرم وسایل را از روی درخت پایین آورد و آقای رستمی از با فرهنگی پدرم به وجد آمد. سپس چند شاخه‌اش را شکست و همانجا در باغچه آتشی به پا کرد.
آقای رستمی: می‌گم چنگیز، این کاری که تو داری با درخت‌ها و باغچه می‌کنی، چنگیز مغول هم با ایران نکرد!
پدر: به جاش چنگیز مغول بهت چنین جوجه‌ای نداد!
آقای رستمی بعد از جواب پدرم دریافت که ما خانوادگی افراد منطقی و حاضرجوابی هستیم.
پدر و مادرم که آقای رستمی را موی دماغ حس کردند، از من خواستند برویم و قدم بزنیم.
آقای رستمی: می‌گم چرا این‌جوری روی نیمکت نشستن؟ مگه نه اینکه باید روی نشیمنگاهش باشیم و پاهامون هم روی زمین؟ اینا چرا برعکسن؟
من: ای بابا آقای رستمی دیگه همین یه این‌جوری نشستن روی نیمکت‌ها رو از ما جوون‌ها نگیرید.
آقای رستمی: حالا چرا تنه درخت‌ها رو دارن با چاقو می‌کَنن؟
من: چهارتا قلب و تیر و یادگاریه دیگه. ندیدی آدم‌ها روی بدنشون تتو کنن؟
آقای رستمی كه در برابر جواب‌های شسته رُفته‌ام کم آورده بود به دستشویی نیاز پیدا کرد. بالاخره از روی رَدِ بو، سرویس بهداشتی را پیدا کردیم و آقای رستمی داخل شد. وقتی برگشت تا چند ساعت ساکت بود و دیگر سوال نپرسید، گمانم مشکلش دستشویی بود که اینقدر سوال می‌پرسید!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon