داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ روسری بادمجونی سیر. علیرضا کاردار | بی قانون
✅ روسری بادمجونی سیر
علیرضا کاردار | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
حتما فیلم «روسری آبی» ساخته «رخشان بنی اعتماد» كه با بازی عزتا... انتظامی، فاطمه معتمدآریا و گلاب آدینه ساخته شده در سال 73 را دیدهاید. فیلمی زیبا که در آن سالها جوایز بسیاری برد. تصمیم گرفتیم این فیلم را در شرایط این روزها بازسازی کنیم. امیدواریم از دیدن این فیلم لذت ببرید!
یک کارخانهدار میانسال به نام «رسول رحمانی» که دوستانش او را «آرمین رِد هَند» بهخاطر دستهای قرمزش صدا میکنند، در زمینه رب و سس گوجهفرنگی فعالیت میکند. رسول یا همان آرمین، مزرعه کشت گوجهفرنگی هم دارد که از پدرش به او ارث رسیده ولی مدتهاست آن را بیاستفاده رها کرده و تبدیل به زمینی علفزار شده است. آرمین هر از گاهی چند هکتار از زمین را میفروشد و با پولش به چین رفته و رب و سس فله وارد میکند و میدهد زیر پله کارگاهش برایش بستهبندی کنند و در بازار به قیمت خوبی میفروشد. آرمین بعد از جدایی از همسرش به دلیل نداشتن تفاهم سر جای پارک خودروهایشان در پارکینگ ویلایش، در انزوا زندگی میکند و برای رفع انزوایش هر شب از دوستانش دعوت میکند به خانهاش بیایند و جشن بگیرند تا افسردگی نگیرد.
در زیر پله کارگاه آرمین دختر جوانی به نام «نوبر کردانی» (که همکارانش او را No bear 2K صدا میکنند) کار میکند که مسئول پاک کردن تاریخ مصرف روی شیشه ربها و سسهای قدیمی است. مادر نوبر به خاطر اعتیاد به اینستاگرام بستری است و نوبر سرپرستی برادر نوجوان و خواهر کوچکش را بر عهده دارد. برادر نوبر در کار فروش ممبر و فالوئر فیک در شبکههای اجتماعی است و نوبر با این کار مخالف است و عقیده دارد همه چیز باید رو باشد.
یک روز که آرمین در گروه کارگاهش به نام «آرمین سس» پیغام میگذارد تا کارگران بار جدید را بفرستند، چشمش به عکس پروفایل نوبر با روسریای که فکر میکند سیاه است ولی بعدا میفهمد نام آن رنگ بادمجانی سیر است، میافتد و یک دل نه صد دل عاشقش میشود. آرمین در ابتدا سعی میکند با فرستادن جوک و استیکر نظر نوبر را جلب کند ولی نوبر وقعی نمینهد. سپس آرمین دل به دریا زده و به زیر پله میرود و از نوبر خواستگاری میکند. نوبر به واسطه «قدرت»، خانم سرکارگر، به آرمین پیغام میدهد اگر من را میخواهی باید برای برادرم یک کافینت بزنی و آن مانتو گلبهی کمحال پشت ویترین را با یک عدد گوشی ایکس پلاس برای خودم بخری و تمام زمینها و دارو و ندارت را هم به نامم کنی.
آرمین که عشق چشمش را کور کرده قبول میکند و فردا صبح همه این خواستهها را تامین میکند. سپس به محضر میروند و با هم ازدواج میکنند. شب که جشن در ویلای آرمین تمام میشود، وقتی آرمین وارد اتاق میشود با موجود کریهی روبهرو میشود که مقابل آینه ایستاده است. آرمین از ترس عقب عقب میرود و انگشت کوچک پایش از جلو به پایه بزرگ عقبی مبل میخورد و از درد بیهوش میشود. وقتی به هوش میآید متوجه میشود عکسهای پروفایل نوبر فتوشاپ و فیلتر بوده است.
آرمین که همه زندگیاش را از دست داده است چارهای ندارد جز این که بسوزد و بسازد و به زندگی با نوبر ادامه دهد؛ انتخابی که فرجام چندان مطمئنی برایش تصور نمیشود...
دیالوگ ماندگار:
رسول رحمانی: آرمین امروز مرد... اینی که اینجا ایستاده، میخواد با نوبر، دختر غربتی پاپتی بیکس و کار بمونه تا بمیره... خوشبختی اون چیزی نیست که شماها فکر میکنین... خوشبختی اونه که هر کسی از بیرون ببینه... خوشبختی باید تو عکسهای اینستاگرام باشه.... خوشبختی باید زیاد لایک بخوره... دل که خوش باشه فایده نداره، خوشبختی باید تو چش و چال مردم باشه...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon