داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ جریحه داری وجدان جمعی از زاویه درست. امیرقباد | بی قانون
✅ جریحه داری وجدان جمعی از زاویه درست
امیرقباد | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
شالتاقطور توی مسیر نونوایی با خودم میرفتم که یارو خودش رو ریخته جلو پام، میگه: چهکار داری انقدر پشت سر دختر مردم اراجیف تلنبار میکنی؟ خوشت میاد یکی بشینه این همه چرت دربارهات ببافه؟ میگم: شما؟ میگه: نماینده وجدان جمعی. میگم: شما اینجور ریختی خودت رو وسط، از ریخت نیفتی عمویی. الان کجای چی به کجای شما تلخ اومده که وجدان جمعیت درد گرفته؟ میگه: همین سبحانه دیگه. که هرچی میخوای براش میبافی. میگم: من بباف بودم زمستون پارسال اون جور از سگ لرزه خودم رو به دام سبحان گرفتار نمیکردم که یه ها کرد گرم شیم حالا چهها که با سرنوشت من نکرده. تو داغی عمویی نمیفهمی داری اشتباه دفاعی میکنی. اونی که گرفتار مصائب شده منم نه سبحانه. میگه: یعنی شما مردا تکتکتون استاد مظلوم نمایی هستین. میگم: الان شما خودت رو جدا از جماعت مردا حساب کردی یا چی؟ میگه: وکیلم. میگم: نه عمویی عروس رفته دست به آب. وکیل چی؟ وکیل کی؟ وکیل کجا؟ من رو چرا تو این موقعیت حساس کنونی فازی به فازی میکنی.
خواستم موقعیت رو به همون عبور شالتاق بچسبونم و نمایندگی محترم وجدان جمعی رو تنها رها کنم که از مچ دستم گرفت: دیگه پشت سر دختره حرف نزن وگرنه... سکوت رو انداخت ته حلقش که فضا رو وهم آلود کنه. میگم: دِ بنال خو! وگرنه پس چی؟ میگه: از اینجا به بعدش رو تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته. کشیدمش نزدیک؛ سرم رو بردم دم گوشش؛ آروم میگم: چقدر تیغیدیش؟ میگه: ادبیاتت واقعا کوچه بازاریه. آدم با نماینده وجدان عمومی اینجور حرف میزنه؟ من ماکسیمم یه چی به عنوان حقالوکاله قبول کنم. اونم فقط برای گذروندن امورات و اینا. وگرنه که توقع مادی ندارم. میگم: بله متوجهم. به هر حال هر آدمی خرج داره. شمام حق داری به هر حال. الان داشتم فکر میکردم که چرا وجدان عمومی از این زاویه به قضیه ورود نمیکنه که من مورد جبر عاطفی واقع شدم و هر روز مجبورم یه سری صحنههای خیش خراشمای ضد عاطفی رو تحمل کنم و حتی برای انتشار حقایق از سوی برخی جریانهای حقیقتسوز مورد تعقیب هم قرار بگیرم. فکر میکنین حقالوکاله چنین پروندهای چقدر بشه؟ یه چشمک هم بهش زدم که دوزاریش رو تست کنم. دیدم چشماش یه خیز گربهای به خودش گرفته و زاویه سنجش به کار افتاد که ببینه تغییر زاویه دید به ماجرا چقدر کنتور میاندازه. یه سری با افسوس تکون داد و گفت: واقعا بین حق و ناحق کمتر از تار مویی فاصله است. شما برای احقاق حقت پیش کس درستی اومدی. میگم: البته اینکه کس درست خودش رو ریخت جلوی پام هم بیتاثیر نبوده. میگه: بله! درسته. شانس یارتون بوده به هر حال. حالا من قرارداد وکالت رو آماده میکنم براتون میفرستم که خیلی زود برای احقاق حق شما اقدام شه و وجدان عمومی بیشتر از این جریحهدار نمونه. میگم: دم شما هم گرم. پس من با اجازه برم نون بگیرم که دیر برسم سبحانه خانم خودم رو میذاره لای نون خامخام میخوره.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon