✅ کودک کاوی: بازی نکنی باختی. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

✅ کودک کاوی: بازی نكنی باختی
طیبه رسول‌زاده | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

اون روزا بچه‌ها از لحظه‌ای که چشم باز می‌کردن تو کوچه مشغول بازی بودن تا لحظه‌ای که شغالا از لونه‌هاشون بیرون میومدن. حتی گاهی می‌موندن تو کوچه تا به شغالا روپایی زدن یاد بدن بعد برن. بازی‌های اون دوره هم همه فیزیکی بود. این‌رو از اسمشون میتونستی بفهمی خردمپایی، خرپشتک، خرغلت. تنها بازی فکری موجود مار و پله بود که آخرش هم با کتک کاری تموم می‌شد و هر وقت می‌رفتی تو کوچه رفتنت با خودت بود ولی برگشتنت با خدا. اگر هم زنده می‌رسیدی درِ خونه حتما یه درجه‌ای از مصدومیت رو داشتی. طرف تو ۱۲ سالگی سه سانت از بیرانوند بلندتر بود، دولا می‌شد که همه به نوبت از روش بپرن. اگر هم از یکی بدش میومد یهو جا خالی می‌داد تا با مغز پخش آسفالت بشه. یا مثلا یه بازی داشتیم به اسم لگدپرونی که هر کي لگد محکم‌تری به اون یکی می‌زد برنده بود و بازی تا اونجا ادامه داشت که قطع نخاع بشی. برای استراحت بینش هم می‌نشستیم نون بیار کباب ببر بازی می‌کردیم و انقدر روی دست هم می‌کوبیدیم تا تبدیل به یه تیکه گوشت ورز اومده‌ آماده کباب‌کردن می‌شد. فوتبال هم که جزو لاینفک وجودی همه بود. البته دخترا بیشتر به تأسی از کارتون فوتبالیستا نقش تماشاچی رو داشتن ولی گاهی دور از چشم خانواده بازی هم میکردن. فوتبال دوره ما به راگبی شباهت بیشتری داشت. جوری که وقتی توپ وارد دروازه می‌شد ۲۰ تا بچه آش و لاش پشت سرت افتاده بودن. خدا رو شکر خبری هم از کارت زرد و قرمز و سیستم var نبود. اگه توپمون رو هم پاره میکردن مجبور بودیم با سنگ بازی کنیم که البته دردش خیلی بیشتر بود. یه سری اسباب‌بازی ساده هم داشتیم که همه تولیدات داخل و کار دست بود. مثلا کش پول رو می‌کشیدیم و ول می‌کردیم تو صورت دوستمون و اگه می‌خورد تو صورتش نوبت اون می‌شد. یا نخ دور جعبه شیرینی رو می‌بستیم به جعبه کفش و باهاش سنگ و خاک جابه‌جا می‌کردیم‌. برنده مسابقات چوب زدن به چرخ وانت با برنده مسابقه آجر تراشی مثل دوتا خروس جنگی به جون هم میفتادن تا ريیس کوچه معلوم بشه. اسباب‌بازیای خریدنی هم محدود می‌شد به کارتای فوتبالی و تیله و یه چرخ پلاستیکی که به یه دسته وصل بود. هیچ‌کس هم به اون چیزی که داشت قانع نبود و مبارزات بر سر تصاحب تیله‌ها و کارتای بقیه از مبارزات چریکی تلفات بیشتری می‌گرفت. البته یه سری بازی هم داشتیم که ما رو برای زندگی آینده آماده کرد مثل دزد و پلیس، حباب‌سازی، خاله‌بازی و قایم باشک. شعرهایی هم که موقع بازی می‌خوندیم هیچ معنا و مفهوم درستی نداشتن؛ البته جدیدا از بعضیاشون به عنوان شعار استفاده میکنن و بهش بار معنایی دادن.
اما بچه‌های حالا با تبلت به دنیا میان. دیده شده تا هشت سالگی از توی رخت‌خوابی که موقع تولد براشون انداختن به جز موارد معدودی بلند نشدن. همه فعالیت بدنیشون خلاصه میشه تو حرکت انگشت شست و سبابه روی تاچ گوشی. البته اسباب بازیای زیادی دارن ولی باهاش بازی نمیکنن. از کل وسایل خونه یه کوچیک شده چوبی یا فلزیش رو تو اتاقشون چیدن. ماکت همه مدلای ماشین و ربات‌ها و ماهواره‌های فضایی رو میشه تو کمدشون دید. یه تعداد عروسک هم دارن که چندین برابر از خودشون بزرگتره. این کوچولوهای دوست داشتنی یه سری اسباب‌بازی مثبت60 سال هم دارن که دیدنش دل و جرات میخواد دیگه چه برسه به بازی کردن باهاش. مثلا خون‌آشام برقی، موش خشک شده، دست بریده‌ای که بهش یه تبر وصله و ازش خون میچکه، سر قطع شده‌ای که هر یه ساعت یه بار جیغ میکشه و خون استفراغ میکنه، زخم دیابتی اسباب‌بازی که همه اینا ماکت شخصیتای بازی‌های کامپیوتریشونه. در واقع لولو و هیولا که باعث شب ادراری بچگی‌های ما بود دوست خیالی و مهربون این عزیزانه. ولی بذارید خوش‌بین باشیم. شاید همین چیزا باعث بشه بچه‌های امروز از ما پر دل و جرات‌تر بشن و وقتی همسن ما شدن، نشه با هر چیزی سرگرمشون کرد. شاید همین بازیا و اسباب‌بازیا اونا رو در برابر جنگ و فقر و خشکسالی و تنهایی مقاوم‌تر کنه؛ که اگه نکنه، باختیم بدم باختیم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon