داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ کالای ممنوعه در مکتب کالاممنوعیسم. عابد کریمی | بی قانون
✅ کالای ممنوعه در مکتب کالاممنوعیسم
عابد کریمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
تا به حال به کالاهای ممنوع خود اندیشیدهاید؟ شما چه تعداد کالای ممنوعه دارید؟ چند کالای ممنوعه از خانواده و اطرافیان به ارث بردهاید؟ از کالاهای ممنوع دوستان و آشنایان چقدر شناخت دارید؟
کالاممنوعیسم یکی از مکاتب اجتماعی اقتصادی سیاسی بسیار مهم در جامعه است که به تحکیم بنیان خانوادهها و ادامه زندگی کمک شایانی میکند. کالاهای ممنوعه خط قرمزهای ما هستند. هر دلیلی از جمله گرانی، تنفر، خاطره بد و ضرر و زیان مرتبط با یک کالا میتواند موجب حذف آن از سرتاسر زندگی ما شود. در واقع ترس از عواقب حضور آن کالای گران و عذابآور به ترک آن کالا از سبد زندگی میانجامد. و در ادامه استفاده از آن، فکر کردن در موردش و حتی گاهی آرزو کردن آن هم ممنوع میشود. هر چیزی میتواند کالای ممنوعه باشد. گاهی یک غذا، یک لباس، یک حرکت، یک تفکر، یک عکسالعمل، یک شخص یا یک مکان و یک زمان کالای ممنوعه است. گاهی کالاهای ممنوعه از خانواده به ما به ارث میرسند. یعنی ممکن است یک غذا یا یک میوه مورد پسند پدر یا مادر خانواده نباشد و استفاده آن در خانه ما ممنوع بشود. در این صورت آوردن این خوراک در آن خانه یا حتی آوردن نامش برای افراد خانواده منجر به الفاظ رکیک و گاهی ضرب و شتم خواهد شد. به طور مثال کیوی میوه ممنوعه خانه ماست. زیرا ۲۰ سال پیش که کیوی تازه وارد بازار شده بود و کسی آن را نمیشناخت این میوه خیلی گران و کمیاب بود. در ابتدا واحد شمارش کیوی عدد نبود بلکه فقره بود، یعنی برای خرید یک عدد کیوی باید یک فقره چک یا سفته به میوهفروش میدادید. در ضمن هر میوهفروشی هم کیوی نداشت و فقط در چند میوهفروشی در مناطق بالای شهر یافت میشد. خلاصه از آن موقع کیوی کالای ممنوعه خانه ما شد و خرید و فروش و صحبت در مورد آن حکم اشرافیت و بلندپروازی را داشت. کار به جایی رسیده که اگر به پدرمان بگوییم قیمت چهار کیلو کیوی معادل نیم کیلو پیاز شده است، میگوید: بچهجون پاترو به اندازه گلیمت دراز کن، امروز کیوی میخوای لابد دو روز دیگه از من ماشین لامموگرینی و گوشی آیفون تصویری و سفر به آنتالیا مانتالیا میخوای.
در میان کالاهای ممنوعه خودم هم خوراک شیشلیک غذای ممنوع به حساب میآید. زیرا یک بار برای تنوع و بالا بردن اعتماد به نفس به یک رستوران لوکس رفتم و سفارش خوراک شیشلیک دادم اما وقتی گارسن صورتحساب را آورد، دیدم هزینه زهرمار کردن این خوراک شیشلیک برای من از خریدن یک گوسفند زنده درشت بیشتر آب خورده است. از آن روز خوراک شیشلیک به غذای ممنوعه من تبدیل شد. یعنی حتی اگر به ميهمانی هم بروم و خوراک شیشلیک غذای اصلی ميهمانی باشد، بنده به آن لب نمیزنم. چون میترسم در پایان ميهمانی میزبان گوشی موبایل و کیف پولم را گروگان بگیرد و تقاضای پول شیشلیک را بکند.
در قانون مکتب کالاممنوعیسم، یک کالا به مرور زمان و در پی اتفاقات و حوادث منفی متعدد از خط قرمزها عبور میکند و امکان ممنوع شدن پیدا میکند، گاهی نیز این قانون زیر پا گذاشته میشود. یعنی خانواده و جامعه بدون گذر زمان و پیشینه منفی یک کالا، خیلی راحت آن کالا را کالای ممنوعه اعلام میکند. مثلا یک زمانی در خانواده ما اگر من یا خواهر و برادرم جلوی مادر یا پدر کلمه دوچرخه را به زبان میآوردیم چنان چهره والدین در هم میشکست و صدای آه و ناله و فغان در خانه میپیچید که گوینده کلمه دوچرخه از ترس و وحشت به غلط کردن میافتاد. هرچند وقت یک بار هم که پدرم فهمید من مقداری پول جمع کردهام شروع به تحسین دوچرخه و تحلیل تاثیر دوچرخهسواری در سلامتی و تندرستی میکرد. آنجا بود که فهمیدم مکتب کالاممنوعیسم فلسفهای پیچیده و متضاد دارد و گاهی منجر به سرخوردگی و دوگانگی شخصیتی در افراد خواهد شد. پس در برخی مواقع ما خودمان برای زجر و عذاب کمتر یک کالا را برای خود ممنوع میکنیم و گاهی جامعه برای زجر و عذاب بیشتر شما، یک مورد مفید و لذتبخش را برای شما ممنوع میکند.
ممنوع بودن یک کالا به هیچ وجه دلیل بر تنفر محض شما از آن نیست. بلکه در خیلی از مواقع شما کشش و علاقه شدیدی به یک کالا دارید. پس آن محصول به یک حسرت بزرگ در زندگی شما تبدیل میشود که صد البته این چیزها در جامعه ما آنقدرها هم اهمیت ندارد. حالا مثلا اگر یک مدت گوشت، مرغ، حبوبات، لبنیات و نان نخورید، میمیرید؟ خیر، پس اینقدر حریص و طلبکار نباشید. به ممنوعات خود بیفزایید تا شرایط بهتر شود.
این روزها شرایط به شکلی غیرقابل پیشبینی شده که روز به روز به کالاهای ممنوع خان