داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ پسرک عاشق و غول نادان. سهیلا ولیزاده | بی قانون
✅ پسرک عاشق و غول نادان
سهیلا ولیزاده | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
پسر دستش رو برای چندمین بار روی چراغ جادو کشید ولی خبری نشد. همینکه ناامید خواست بندازدش دور، غول با ناراحتی و اعصاب خراب در حالی که با حوله خودش رو خشک میکرد، ظاهر شد: «داشتیم دمبل میزدیما داداش، حالا وقت آرزو کردنه آخه؟»
پسر: قربون اون سیکس پکت برم بیا این آرزوم رو برآورده کن خیلی حیاتیه/ غول: اسیر شدیما، کافیه یه چراغ ببینین یه جا افتاده، تا غول داخلش رو زا به راه نکنین ول نمیکنین/ پسر: فقط تو میتونی کمکم کنی. امروز عشق زندگیم رو پیدا کردم/ غول حالت تدافعی میگیره: صحبت پول مول با من نکنا كه با این قیمت دلار بدم بهت بری ازدواج کنی/ پسر: ای کاش بحث پول بود، گمش کردم. تو مترو دیدمش، همینکه اومدم برم جلو، یهو غیب شد، یعنی سیل جمعیت بردش داخل واگن. از اون ساعت تا الان 10 بار اون مسیر رو با همون واگن رفتم و برگشتم ولی پیداش نکردم. آرزوم اینه كه پیداش کنی/ غول: من مگه مسخره توام؟/ پسر: منرو دریاب بابا. حتما باید برم اینستامرو پر از ناله کنم بفهمی چقد حالم بده؟/ غول: خب حالا. بگو ببینم چه شکلی بود.
پسر: صورت گرد صاف و چشمای آبی داشت، ابروهای خوش رنگ، گوشه چشماش عین چشمای گربه کشیده شده بود، گونههای برجسته با یه دماغ سربالای خوشگل، تازه خیلی شیک هم بود.
غول با یه نگاه «این همه جاندار، عدل باید بیفتم تو رده غولسانان» دور شد و بعد از چند دقیقه برگشت: به 10 نفر رو انداختم، تونستم به منبعمون دست پیدا کنم. یه سرچی زدم واست. 356789876 تا مورد این شکلی که حدودا میشه90 درصد دخترای شهر، پیدا کردم. بیا خودت بگرد بینشون و ببین کدومشون بود/ پسر از این همه شباهت فکش پخش زمین میشه و تو این گرونی خرج دکترم میفته گردنش، تا یاد بگیره فرتی عاشق نشه.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon