✅ عمه اشرف؛ زنی مناسب سکوی نخست. افسانه جهرمیان | بی قانون

✅ عمه اشرف؛ زنی مناسب سکوی نخست
افسانه جهرمیان | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

عمه اشرف زنی است با ولوم صدای بالا، که اصرار دارد گوش‌هایش نمی‌شنود و «بلندتر صحبت کن، ببینم چی میگی»، اما همیشه با پدر در حال پچ‌پچ است! عاشق لینا لوله‌ای، طرفدار رنگ بنفش، مخالف سرسخت مهریه، البته مجرد بودنش هم در مخالفتش بی‌تاثیر نیست و البته؛ به شدت عاشق سکوی نخست است. به این صورت که هر هفته برای خودش «اشرف گات تلنت» برگزار می‌کند تا بار دیگر شاهد اول شدن خودش در رقابت دیگری باشد. آخرین رقابتش با درد بود. مقابل این زن شما جرات داری بگویی سردرد دارم. تا ثابت نکند روزهای پایانی عمرش را سپری می‌کند و وصیت‌نامه‌اش هم در کشوی سمت چپ دراور زیر جوراب‌ شلواری‌هایش است، بی‌خیالت نمی‌شود. یادش بخیر گردن درد بدی گرفته بودم و بعد از گذراندن یک دوره کیسه آبگرم درمانی و ماساژ با پماد دستشويي شماره 2 الاغ نابالغ، بالاخره رخصت معاینه به متخصص ارتوپد را هم دادیم. دکتر هم نامردی نکرد و سریع تشخیص دیسک گردن داد و کلی عکس و فیلم و گردنبند هم در دفترچه‌ا‌م نوشت. پدرم که خودش حسابی این‌کاره بود گفت: «هرچی نباشه من خودم سال‌ها توی کادر پزشکی بودم، اینا الکی می‌خوان آدم رو مریض کنن». گفتم: «پدر من، با این گردن فقط میشه به افق‌های یه‌کم جلوتر خیره شد. کجا الکیه؟ بعدم شما زمان خدمتت سال پنجاه و چهار، 6 ماه توی بهداری تزریق عضلانی می‌کردی؛ کجا همکاراتن؟!»
ولی پدر گفت: «حالا هرچی. این عکسا رو که نمی‌خواد بگیری ولی پاشو زنگ بزن به عمه اشرفت اون یه‌مدت گردن درد داشت. ببین اگه گردن‌بندش رو ننداخته دور بده به تو»
عمه اشرف بعد از واپسین بوق‌های تلفن گوشی را برداشت:
- سلام عمه جون خوبی؟
+ به‌به سلام. چه عجججب یادی از ما کردی، گفتی یه عمه‌ای هم دارم. فکر کردم شماره خونه‌ام یادت رفته.
- نه اختیار داری عمه جان، شما روی دوتا تخم چشم ما جا داری. میگم عمه یه گردنبند داشتی می‌خواستم چند روزی قرض بگیرم اگه میشه.
+ ها؟ اونو می‌گی؟ نه بابا اون که بدل بود از مترو خریده بودم.
- نه، نه عمه جان. گردنبند طبی منظورمه.
+ آها اون یکی رو میگی؟ وای گفتی گردن درد . این دردا که شما دارید که درد نیست سوسول‌بازیه. همش از این روغن نباتیاس. من چند وقت پیش یه گردن دردی گرفتم که نگو. تمام مایع مفصلی این مهره 3 تا 7 من تخلیه شده بود و گردنم ول و سرگردون افتاده بود روی ستون فقراتم. از کتف چپم تیر می‌کشید تا برسه به زانوی راستم. دو دونه نخود لوبیا که می‌خواستم پاک کنما، انگار داشتم رکورد کیانوش رستمی رو می‌زدم عمه. اینقدر که به دستم فشار می‌اومد. یعنی کفتر توی خیابون روی سرم کارخرابی می‌کرد نمی‌تونستم سر بلند کنم که چهارتا لیچار بارش کنم. همین‌که سر روی بالش...
- اومممم چیزه عمه. من منصرف شدم شما با این وضع بیشتر به گردنبند نیاز دارین.
+ نه بابا من که جدیدا زانوم اینقدر اذیته که... راستی شما عصا دارید؟
- عصا؟ نه والا!
+ پس اگه رفتی از کالای طبی واسه خودت گردنبند بگیری یه عصاي خوب هم واسه من بگیر بعد با بابات حساب کن. فقط مواظب باش چینی نندازن بهت...
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon