✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴: سرت رو بذار رو زانوهام خوابت بگیره. طیبه رسول‌زاده | بی قانون

✅ خاطرات خوابگاه شماره ۸۴: سرت رو بذار رو زانوهام خوابت بگیره
طیبه رسول‌زاده | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

یک ترم مانده به فارغ‌التحصیلی ترک تحصیل کردم. سال آخر دانشگاه برای خودم اسم و رسمی ‌به هم زده بودم. سه سال ریاست انجمن علمی ‌برایم کلی آبرو جمع کرده بود. از ریاست دانشگاه تا مسئولان حراست من را می‌شناختند. برای همین هروقت جلسه‌ای بود به عنوان دانشجوی نمونه کنار روسا می‌نشستم و به‌عنوان نماینده دانشجوها مطالبات‌شان را مطرح می‌کردم. ولی همه چیز را در روزهای آخر فارغ‌التحصیلی از دست دادم. 15 آذر بود و بچه‌های اتاق، مهمان داشتند و تا دیروقت سر و صدا می‌کردند. از آنجا که یک شب هزار شب نمی‌شد، نمی‌توانستم غرغر کنم که ساکت باشند. قرار بود فردای آن روز به مناسبت روز دانشجو در آمفی تئاتر خوابگاه سخنرانی کنم. ساعت دو بود و رفقای اتاق‌های دیگر همه خواب بودند. چاره‌ای نداشتم. پتو و بالشتم را برداشتم و به نمازخانه رفتم. اغلب شوفاژها خاموش بود. در حالت خواب و بیدار یک شوفاژ روشن پیدا کردم و خودم را به آن چسباندم و پتو را روی سرم کشیدم تا خوابم ببرد. ولی انگار خواب از سرم پریده باشد. اول به تعداد جن‌هایی که ممکن است هم‌زمان با من در سالن باشند فکر کردم. بعد که دیدم کم‌کم دارد باورم می‌شود، حواسم را به سخنرانی فردا پرت کردم. با اینکه چندین بار این کار را انجام داده بودم ولی هر بار شب قبلش استرس می‌گرفتم. چیزهایی که می‌خواستم بگویم را دسته بندی و یک بار پیش خودم مرور کردم. قرار بود امسال به دانشجوهای نمونه خوابگاه هم هدیه بدهند. به خاطر لابی‌هایی که در بالا داشتم، می‌دانستم یکی از آن‌هایی که قرار است هدیه بگیرد، منم. این طور که خبرها نشان می‌داد، می‌خواستند به خاطر خدماتم در این سال‌ها برایم سنگ تمام بگذارند. از این‌همه توجهی که در پیش داشتم ذوق زده بودم. منی که توی خانه بچه یکی به آخر بودم و پدر و مادرم نمی‌دانستند سال چندم دانشگاهم و کسی منتظر نبود به خانه برگردم، حالا در کانون توجه یک عده دکتر و ريیس و مهندس قرار گرفته بودم. در همان حال به خودم قول دادم که ريیس جمهور شوم. اولین زن ريیس جمهور کشور. با همین رویا خوابم برد. خواب دیدم بالای صندوق رای ایستاده‌ام و در حال شمارش آرا هستند. ولی چون آن روز‌ها ذهنم فقیر بود همه اتفاقات حوزه انتخابیه در نمازخانه خوابگاه در حال وقوع بود. شمارش آرا تمام شد و یکی از دخترها که شبیه کامران دانشجو بود شروع به خواندن نتیجه کرد: از مجموع 39 میلیون و خرده‌ای آرای ماخوذه خانم طیبه رسول‌زاده با اخذ 24 میلیون و خرده‌ای رای به عنوان رییس جمهور انتخاب می‌شود. بعد از اعلام خبر همه بلند شدند و تشویق کردند. صدای تشویق بلند و بلندتر می‌شد. بعد آدم‌های اتاق یکی یکی ‌آمدند و من را در آغوش ‌گرفتند. بغل کردن‌شان بیشتر شبیه به تکان دادن بود. از شدت تکان‌ها یکهو از خواب پریدم. چشم‌تان روز بد نبیند. جمعیت کیپ تا کیپ توی نمازخانه نشسته بود. دقیقا روبه‌روی من. به خودم آمدم دیدم سرم را گذاشته‌ام روی زانوی رییس دانشگاه. کل پاچه‌اش به خاطر آب دهنم خیس بود. فکر کردم هنوز دارم خواب می‌بینم ولی وقتي نگاه غضب‌آلوده مسئول خوابگاه دختران را دیدم فهمیدم بیدارم. مگر چند ساعت خواب بودم؟ با خودم گفتم باز خوب شد مثل این سریال‌های تلویزیون، شب را با روسری خوابیدم. ولی وقتی نگاهی به سر تا پایم انداختم دیدم کاش روسری نداشتم تا حواس‌شان از زیرشلواری پاره و تیشرت صورتی رنگ‌ورو رفته و پتوی سوراخ شده با آتش ذغالی که دورم گرفته بودم پرت می‌شد. ولی نشد. دقیقا همان لحظه‌ای که آماده فرار شدم، اسمم را به عنوان سخنران پشت میکروفن اعلام کردند. پتو را انداختم توی صورتم که شناخته نشوم ولی رقیب انتخاباتی‌ام در انجمن علمی‌ من را شناخت. بلند، جوری که همه بشنوند با دست به من اشاره کرد و گفت: «اینه‌هاش.» درست است که ما بچه‌های انجمن و دوستان مستقر در ریاست دانشگاه سعی کردیم رای‌هایش را موقع شمارش حساب نکنیم ولی دیگر این شدت عکس‌العمل هم نامردی بود. آدم انقدر شیفته قدرت و کینه‌ای؟ یک لحظه سکوتی سنگین فضا را پر کرد. بعد همه شروع کردند به خندیدن. عده کمی هم تشویق می‌کردند. پتو را کشیدم روی سرم و تا اتاقم دویدم. ولی کاش همان روز داستان تمام می‌شد. دانشگاه سی دی کل مراسم را تکثیر کرد و به عنوان یادگاری به هر دانشجو یکی داد تا اگر کسی صحنه‌های جذاب خوابیدنم را ندیده، ببیند. ولی همه فیلم یک طرف التماس‌های مسئول خوابگاه برای بیدار کردنم یک طرف. آن هم دقیقه 10 فیلم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)