📍فیلسوف در راه📍.. 📥سیامک سپهرنیا

📍فیلسوف در راه📍

📥سیامک سپهرنیا

جواد طباطبایی در محله و شهری پا به دنیا گذاشت که نمودار تمام نمای گسست و دوپارگی بود. ساکنان محلۀ گسست، کسانی هستند که نه آگاهی از خود دارند و نه از غیر. سوال یکی از ساکنان محل به نام عباس میرزا، از ژوبر فرستاده ناپلئون مبنی بر این‌که: «چه قدرتی این چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و هنر به کار گرفتن همۀ توانایی‌های انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می‌اندیشیم»
آغاز آگاهی از گسستی بود که سبب انحطاط ایران بود. عباس میرزا به درستی دریافته بود که تیر و کمان دیگر توان مواجهه با توپ و تفنگ ندارد. سوال وی حاکی از ضعف ما«ایرانی» در برابر غیر«غربی» بود. از اینرو تلاش‌هایی برای تجهیز قوای ایرانی شد، اما همۀ تلاش‌ها در فعل عمل صرف شد. به دیگر سخن ما از نظر عملی و ظاهری وارد دنیایی شدیم که آگاهی از آن نداشتیم، این لفظ ظاهری را از این روی به کار بردیم، تا بگوییم ما به اعتباری سر سفرۀ تجدد نشستیم، بدون آنکه مبانی نظری تجدد را تولید کنیم.
جواد طباطبایی با ایستادن در میانۀ قدیم و جدید، سوال عباس میرزا را تکرار کرد با این تفاوت که جواد طباطبایی عدم توفیق در تولید مبانی تجدد را کانون نظریه خود قرار داد. به دیگر سخن آنچه در دارالسلطنه تبریز در عمل فهمیده شد، نزد جواد طباطبایی مبدل به نظام فلسفی شد.
نظام فلسفی وی روایت سلوک روح ایران، در راه تاریخ است، راهی متصلب و باریک که رفتن در این راه را سخت کرده است. راه رسیدن به تجدد را از دو طرف پرتگاهی است، یک سوی آن پرتگاه سنت‌مداری، و در سوی دیگر پرتگاه غرب زدگی است.
وانگهی سرهای بریده بی جرم و بی‌جنایت در این راه فراون بینی. به‌طوری‌که برخی در توهم آنچه خود داشت سر خود را به باد داده‌اند و، برخی دیگر در سودای از نوک سر تا پا غربی شدن، جان به جان آفرین تسلیم کرده‌اند. جواد طباطبایی، راه را نه آن داند و، نه این، که همه پرتگاه باشند؛ پس برای گذر از این راه نه فهم کانت به تنهایی مشکل گشاست، نه فارابی مرغ سعادت که ما را سعادتمند نماید.
البته کسانی بوده‌اند که در ابتدای راه ابستاده و برای مقصد نهایی نسخه پیچی کرده‌اند، کسی نبوده راه بیافتد، و راه را با مفاهیم فلسفی توضیح دهد. بنابراین از نظر جواد طباطبایی فهم دقیق از نظام فکری غرب و ایران دو بال پرواز به سوی سعادت است. یعنی ققنوس ایرانی برای سر برآوردن از خاکستر ،هم باید فهم درستی از تاریخ اندیشۀ غرب و هم فهم مستحسن از تاریخ اندیشۀ ایران داشته باشد.
البته این به معنای وابستگی فهم تاریخ اندیشۀ ایران به اروپا نیست-که شعار ضد امپریالیستی سر بدهیم- بلکه از آنجایی که خاستگاه تدوین و تطور مفاهیم در خاک اروپا است، نمی‌توان با بی‌اعتنایی به تاریخ اندیشه اروپا، تاریخ تحول مفاهیم در ایران را به پرسش گرفت، و از سویی نمی‌توان بدون تصرف و اجتهاد در مفاهیم غربی، تاریخ اندیشه در ایران را توضیح داد. این اجتهاد برای تبیین مفاهیم و مقولات تاریخ ایران، مقدمه‌ای برای خودآگاهی ایرانی است، همان باریکه‌ای که برای رفتن در آن باید از پس پرده پندار ایدئولوژی به در آمد.
دکتر طباطبایی در کتاب جدال قدیم و جدید در این باریکه طی سلوک می‌کند؛ کتاب جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاسات، دفتر نخست از جلد اول تاریخ اندیشۀ سیاسی جدید در اروپا است. کتاب با درآمدی طولانی شروع می‌شود. دکتر جواد طباطبایی در درآمد کتاب ابتدا به ساکن به چیستی «مفهوم تاریخ فلسفۀ سیاسی» می‌پردازد، و سپس طرحی از دفترهای سه‌گانۀ این نخستین جلد و مجلدات دیگر تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا ترسیم می‌نماید. از برخی فقرات انتقادی بخش درآمد بگذریم، توضیحات دکتر جواد طباطبایی، در باب ترجمۀ متون فلسفی در ایران، به کلاس درسی است که می‌توان در پای درس استاد نشست.

#از_تو_آموختیم_کجا_ایستاده_ایم
#تولد_هفتاد_و_چهار_سالگی_جواد_طباطبایی

💡کانال اختصاصی نشر آثار و آراء جواد طباطبایی

@javadtabatabai