📍شریعتی و هایدگر (کذا)! 📍.. 💠 حتما تا انتها بخوانید

📍شریعتی و هایدگر(کذا)!📍

💠 حتما تا انتها بخوانید

💠 امروز کتابی تحت عنوان شریعتی و هایدگر نوشته سیدجوادمیری را به پایان بردم؛ او در منتهی درجه جهل، بزرگترین فیلسوف قرن بیستم آلمان را در برابر علی شریعتی قرار می دهد. میری در این فقره این چنین می نویسد:"هایدگر بر فهم انسان(دازاین) به منزله در جهان بودن و بر خودآگاهی انسان از وضع بشر در هستی تکیه می کند؛ شریعتی دین را به مثابه خودآگاهی انسان نسبت به وضع خود در جهان تفسیر می کند و در اینجا است که تفسیر رهایی بخش انسان شکل می گیرد و تفسیر شریعتی از هایدگر در قالب دیالکیتک هرمنیوتیکی تکون پیدا می کند(بازهم کذا!). یعنی از نظر علی شریعتی بالاترین و عالی ترین مرحله خودآگاهی انسان نامش دین است و دیانت به معنی خودآگاهی به خود در هستی است(کذا و هلم جرا)! پس هایدگر و شریعتی شاخصه انسان را آگاهی نسبت به وضعیت جهان می دانند."

💠 سیدجوادمیری گمان کرده است فلسفه تطبیقی به معنای این است که می توان دو اندیشمند را کنار هم قرار داد و اختلاف و اشترک های آنها را بدون توجه به (Context) فکری روشن کرد. سیدجواد میری در جهل به مبانی فلسفه تطبیقی و بدون اینکه حتی سطری از کتاب فلسفه تطبیقی "پل ماسون اورسل را خوانده باشد، در عین حال در جهل به مبانی اندیشه هایدگر به سر می برد".

💠 اما چرا جهل؟ میری بدون اینکه قرینه ای از (Da_sein) در علی شریعتی پیدا کند، فقط به سطح و رویه دازاین همچون در جهان بودن اشاره می کند. این در حالی است که اگر میری می دانست که هدف هایدگر اولا "تشخیص بحران نیست انگاری و در ثانی بی خانمانی انسان معاصر اروپایی است"، قیاس هایدگر را از شریعتی تعلیق به محال می کرد و به این کوشش که نهایت آن شکست حتمی است دست نمی برد.

💠 عبارت شگفت انگیز میری آنجا بسط می یابد که او "رطب و یابس" را به هم می بافد تا به نتیجه مشترک "قالب دیالکتیک هرمنیوتیکی می رسد" و گویی نتیجه این است که هم شریعتی و هم هایدگر جایگاه انسان را معلوم می کنند.

💠 بدیهی است که هایدگر یا اخذ اصطلاح "وضعیت یافتگی" جایگاه انسان را در جهان مشخص می کند. اما علی شریعتی که نه فلسفه می دانست و نه به ننگ مورخ بودن تن در می داد در مجموعه آثار ملاصدرا را از دکارت و بالعکس قیاس می گیرد و می نویسد می توان گفت "ملاصدرا بسیار به دکارت شبیه است"(مجموعه آثار؛جلدیکم صفحه ۲۱۲). و از این روی همین علی شریعتی از هایدگر قیاس گرفته می شود گویی هر دو یک سخن می گویند. آن گفته علی شریعتی در مجموعه آثار نشان می دهد که او نه تنها فلسفه دکارت را نخوانده بود که حتی بر حدود سنت اسلامی، از جمله ملاصدرا هم واقف نیست. میری و شریعتی اگر یک بار با پدیدارشناسی روح هگل مواجه می شدند(نمی گوییم عمیق، بلکه تورقی بر آن کتاب می زدند)، در می یافتند که عالی ترین مرحله تجلی روح (Geist)، فلسفه است و نه دین!

💠 باید بگویم میری در یک وجه از این کتاب بسیار عالی عمل کرده است و اوج فهم او از "فلسفه تطبیقی بر جلد کتاب نمایان است؛ قرار دادن هایدگر کنار شریعتی البته با وجه اشتراک کراوات هایشان"!

💠 من پیش از این در سال ۹۱ در پای "مسعود امید" استاد فلسفه دانشگاه تبریز به شدت پیچیدم و تمام ایرادهای کتاب او تحت عنوان "مقایسه معرفت شناسی کانت و مطهری" را به او یادآوری کردم؛ اما گویا فلسفه هم، همانند خواهر خود، #هنر، به سقوط میل کرده است.

💠 بامهر، #بهروززواریان
🌐 ذکر متن با نام کانال و راقم بلامانع است.

📎 ما را به اشتراک بگذارید.