🔆 امروز، توجه به مرگ سقراط، یادآور اعدام «عقل» توسط «اکثریت» است. 🔆 باید از ایران دفاع کرد، به نام یا به ننگ«جواد طباطبایی».🇮🇷 🔆 درباره تاریخ، فلسفه، علمسیاست و علمحقوق. 🇮🇷: @MinervaEule1776 📚: https://t.me/denkenfurdenken
📥 اندیشه سیاسی مارسیله پادوایی.. ✍ بهروز زواریان
📥 اندیشه سیاسی مارسیله پادوایی
✍ بهروز زواریان
💎 طی هفته گذشته جدای از فرصت مطالعه مجدد، که در محاوره فایدون افلاطون_[مرگناپذیری روح]_داشتم، و بخشهایی از فلسفه تاریخ هگل را نیز به اتمام رساندم، و نیز برخی مطالعات در حقوق عمومی و مطالعهای جانبی درباره شیوه شکلگیری حکومت مشروطه در سدههای میانه، بخشی از کتاب اندیشه سیاسی جدید در اروپا_اندیشه سیاسی در منطقه فراغ ایمان_ را به پایان رساندم. گذشته از دریافتی که دانته را علیرغم تصور ما، اندیشمند حوزه اندیشه سیاسی معرفی میکند، دیدگاه مارسیله پادوایی در رساله مدافع صلح و آرامش و در جایی که پیکار ولایت مطلقه و اقتدار سیاسی عرفی به اوج رسیده بود_که این مطلقا برای ما ناشناخته است_ در جای خود جالب توجه است.
💎 مارسیله، به دنبال دانته شاعر ملی ایتالیا، در عین حال از نظریه پردازان «#وحدتایتالیا» به شمار میرفت. وانگهی، از یک وجه، اندیشه سیاسی او در برابر ولایت مطلق پاپ و کلیسا همچون نهالی بود، که بذر آن «ملیگرایی» را دانته در «کمدی الهی» در خاک نهاده بود و پس از آن با ماکیاوللی و اندیشه سیاسی نوآئین او آبیاری شد.
💎 از همین روی، مارسیله در رساله خود، نقش ویرانگر #پاپ را در سیاست ایتالیا برجسته میکند تا در عین حال «فسق و فساد دستگاه خلافت و کلیسا» را نشان داده باشد.
💎 وانگهی، از نظر مارسیله، پاپ، جنگهایی را بر اساس نفسپرستی و دنیا پرستی خود به ایتالیا تحمیل کرده بود تا جایی که رمق کشور از دست رفته بود. او در این باره مینویسد:«پاپ نمیتواند نداند که بر اثر تبهکاری او جنگهای خونین روی داده و هزاران مؤمن به مرگ فجیع جان سپردند».
💎 او سپس ادامه میدهد که:«...در برابر چشم انداز مام وطنی که پیش از این چنان زیبا بود و اکنون چنان زبون و درمانده شده است، کدام فرزندی میتواند از نفرت خود نسبت به کسانی که از آن، این چنین بیدادگرانه سوء استفاده میکنند و آن را به تباهی میکشانند دم نزند»(مارسیله، به نقل از جواد طباطبایی، تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا؛ صفحه:۴۰۰).
📚 طباطبایی، جواد، تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، جلد یکم، جدال قدیم و جدید در الهیات و سیاسات.
💎 من کاملا بر این مسئله واقف هستم که باید درباره داوری «تاریخ جهانی» جانب احتیاط را نگه داشت. اما این فقرات یادآور دورانی در تاریخ ایران نیز هست که بر خلاف تاریخ اروپا، هیچگونه نهاد و دستگاه حقوقی وجود نداشت تا ناصرالدین میرزا، پاسخگوی آن باشد. از این روی، مفهومی که از این بحث استنباط میشود، این نکته بنیادین است که در فقدان نهاد حقوقی و «رویه قضایی»، سلطنت و خودکامگی در هم میآمیخت و به این ترتیب ناصرالدین میرزا خود، عین قانون و حتی فراتر از قانون قرار میگرفت.
💎 روشن است که حتی اگر نهادی وجود میداشت و علم حقوق در منطقه فراغ تدوین میشد، باز هم برای کسی که «تربیت سیاسی» نیافته و با خوی خودکامگی، پنجاه سال بر تخت «سلطنت» تکیه زده بود، قانون معنایی نمیداشت. اینکه چرا مفهوم #تربیت از دورهای به بعد_بر خلاف آنچه که در محاوره آلکبیادس اول افلاطون، درباره «تربیت شاهزاده» در ایران باستان مشاهده میکنیم_ در تاریخ ما غایب بوده، خود نیازمند بررسی و پژوهشی جداگانه است، تا با تحلیل مواد تاریخی، روشن شود که کسی چون ناصرالدین میرزا «سلطنت میکرده»، اما سلطنت در فراغت از قانون، ضرورتا نشان نمیداد که شاهنشاهی، وجود داشته است. در واقع ناصرالدین میرزا نمیتوانست شاهنشاه باشد، چراکه تنها چیزی که از آن بهرهای نبرده بود_و نمیتوانست ببرد و آن را ذاتا داشته باشد_«فره کیانی بود».
@MinervaEule1776
https://t.me/denkenfurdenken