مهاجرت چه حسی داره؟.. مثل دختری که حامله شده و هر انتخابی هم بکنه دیگه مثل قبل نمیشه

مهاجرت چه حسی داره؟

بعد از یکسال میتونم بگم، بعد از مهاجرت مجموعه‌ای از احساسات رو آدم تجربه میکنه که شاید قبل مهاجرت بهش حتی فکر هم نکرده بود.
مثل دختری که حامله شده و هر انتخابی هم بکنه دیگه مثل قبل نمیشه. از سقط کردن بچه، یا به دنیا آوردن و نخواستنش تا اینکه پاش وایسته و بزرگش کنه. در هر صورت اون دختر دیگه دختر قبلی نیست.
مهاجرت هم همینه. اگه برگردی و بیخیالش بشی همیشه یه بخشی از وجودت درگیرشه.
اگه ادامه بدی باز هم‌ میبینی مشکلات خاص خودش رو داره و فشارهای زیادی رو باید تحمل کنی. هر کشوری هم که بری مشکلات خاص خودشو داره. بیای اروپا هیچ وقت توی کشور جدید، نه خودت و نه نسل بعدیت حل نمیشه. شاید موقعیت خوبی داشته باشی یا رفاه و امکانات داشته باشی و دوستان زیادی، ولی همیشه یه خارجی هستی. بری کانادا و استرالیا این احساس خارجی بودنه یکم کمتره ولی عوضش کلا از گذشته و کشورت کنده میشی و بعد از چند سال میبینی خیلی دور شدی. خب مشکلات آب و هوایی هم به نسبت اروپا دارند.
خلاصه اینکه هرجایی بری باید عرض کنم بعد از یه مدت میبینی نه دیگه ایرانی هستی و نه اونجایی. یجور آدم بی ریشه شدی. البته شایدم بد نباشه، ولی خب واقعیت تلخیه که باید قبولش کنی. انتظاری هم نباید داشته باشی. نمیدونم باید به باعث و بانی این همه مهاجرت چی گفت. ولی به هر حال شرایط سختی رو برای ملت درست کردن. انقدر که یه عده مهاجرت کردیم و یه عده هم دنبال مهاجرتن.

اما آلمان چطوره؟

خب اگه به سختی زبان آلمانی و سردی آلمانی‌ها فکر نکنیم، اینجا کشور قشنگیه، نظمش خوبه، رو به رشده، اقتصاد و سیاستش پایداره، با کشوری دشمنی نداره و آزادی زیادی رو برای شهرونداش درنظر گرفته. این وسط ما رو هم به فرزندی قبول کرده.
انگار پدر شما فردا یه بچه سیاه‌پوست بیاره تو خونتون، بگه از امروز این داداشتونه. حالا کاری ندارم‌ مادرتون چجوری باباتونو جر میده که جای مادر بچه رو بگه، ولی در هر حال تا ۲ نسل بعد هم تا کاملا قیافه و رنگ و اثر اون بچه سیاهه از ژن های نوه نتیجه‌هاش پاک نشه و اثرش از بین نره، همیشه بچه سیاهه و تخم و ترکش حساب میشن که یه شب باباتون آوردتش خونتون. حالا هرچی هم دکتر و مهندس و موفق بشن.
میفهمین چی میگم؟ الان ترکها ۳نسلی هست اینجان، ولی باز هم ترکهای اینجان نه المانی. مگه اینکه اثر ترک بودنشون از بین بره.
شاید بگید طرف از شیکم سیری داره یه چیزی میگه و راست میگه برگرده ایران. ولی خب این واقعیتیه که باید بهتون میگفتم. البته من کانادا و امریکا و استرالیا برای مدت طولانی زندگی نکردم، ولی شاید بخاطر ماهیت مهاجر بودن اکثریتشون، شرایط یکم از اروپا بهتر باشه.
ولی خب اینجا هوای خوب داریم، آزادی، امنیت اجتماعی، حس اعتماد به قاضی و پلیس و مامور دولت (هرچند اینجا هم آدم کثیف پیدا میشه)، رفاه، امکان خرید ماشین و خونه و وسایل برای هرکسی که یه کار متوسط به بالا داشته باشه و ... هست.
اینجا کیفیت آسفالت و عرض خیابونها و اتوبانهاش حداقل با تهران فرقی نداره، ولی مردمش یاد گرفتن به قانون احترام بگذارند و صبر داشته باشند. دلیلشم اینه که به عدالت اعتقاد دارند. چون قاضی و پلیس فاسد و بی‌تفاوت توی جامعه انقدر کمه که دیده نمیشن و مردم بی‌اعتماد نمیشن‌.
فراگیری تکنولوژی و آی‌تی، کیفیت و کمیت پزشکان، شیک بودن و امکانات اکثر خونه ها مسلما از تهران (حداقل) کمتره. ولی سیستم بهره برداری از همه این سیستمها انقدر دقیق و سالم هست که مشکلی پیش نیاد. مثل اینکه بخوای شیر بخری و بین بقالی سرکوچه تون که فقط شیر داره و با چرتکه حساب میکنه، ولی همیشه شیر داره و همیشه دقیق حساب میکنه با سوپرمارکت شیک سر کوچه‌تون که یه خط در میون شیر داره و کامپیوترشم بگیرنگیر داره بخواین انتخاب کنید.
اینجا نصف حقوق هر ماه رو باید بدین به دولت. انگار ماهی ۶ میلیون دربیاری و ۳ میلیون بدی به دولت. ولی انقدر سیستم عادلانه تقسیم شده و مردم میدونن که این پول؛ خورده نمیشه که کسی صداش در نمیاد.
اینجا کسی نمیتونه با دلالی و رانت بازی پولدار بشه. ولی خیلی ها هم مالیات رو میپیچونن و پول سیاه درمیارن. خلاصه اینکه هرجا بری آسمون همین رنگه، ولی برای زندگی روی زمین میخوابی نه آسمون و زمین رو آدمها میسازن نه پرنده ها.
اخرش اینکه من اینجا بخاطر خیلی چیزها خوشحالم ولی از اینکه قرار نیست توی این جامعه با ژن خودم حل بشم یا بهتره بگم پذیرفته بشم، خوشحال نیستم‌‌. البته شایدم انتظار اشتباهی دارم.

سهند بهنام، اسن، جولای ۲۰۱۹
@dotDE