داستان هاوارد شولتز ۲/۵

داستان هاوارد شولتز ۲/۵

هاوارد پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، به‌عنوان مدیرفروش در شرکت زیراکس استخدام شد. مقصد بعدی او شرکت سوئدی Hamamaplast بود که درزمینه‌ی فروش لوازم‌خانگی فعالیت می‌کرد.
استارباکس یکی از مشتریان شرکت سوئدی بود که آسیاب‌های قهوه‌ی خود را از آن‌ها می‌خرید. هاوارد متوجه شد دستگاه‌های قهوه‌ی آن‌ها را بیش از همه شرکت کوچک استارباکس می‌خرد. او تصمیم گرفت با مدیران آن شرکت دیدار کند؛ به‌همین‌دلیل، به سیاتل سفر کرد.
هاوارد در اولین دیدارش با محصولات استارباکس، شیفته‌ی طعم عالی قهوه‌های آن فروشگاه شد. او اولین تجربه‌ی خود را عالی توصیف کرد که شبیه به هیچ‌یک از قهوه‌هایی نبود که قبلا نوشیده بود. بعدها، او درباره‌ی اولین دیدارش با استارباکس می‌گوید:

به‌محض اینکه از فروشگاه خارج شدم، با خودم زمزمه می‌کردم: عجب کسب‌وکار موفقی! عجب شهر فوق‌العاده‌ای! حتما باید بخشی از این تجارت باشم.

در آن سال‌ها، شرکت استارباکس در سیاتل معتبر بود و مشتریان وفاداری از آن خرید می‌کردند. یکی از دلایل اعتبار آن‌ها، آموزش هنر تهیه‌کردن قهوه به مشتریان بود.
همین رویکرد و روش کاری آن‌ها، شولتز ۲۹ ساله را عاشق استارباکس کرد. او شیفته‌ی شرکت شده بود و با تماس‌های پی‌در‌پی با مدیر آن زمان، یعنی جری بالدوین (Jerry Baldwin)، از او تقاضای شغل می‌کرد.

فروش آسیاب قهوه به استارباکس زمینه‌های آشنایی با آن‌ها را فراهم کرد.

شولتز با تماس‌های خود به‌نوعی مزاحم جری بالدوین هم می‌شد. او سعی می‌کرد جری را متقاعد کند که با تأسیس فروشگاه‌های بیشتر، کسب‌وکارش را رونق دهد.
البته، مدیر آن سال‌های استارباکس اعتقاد داشت شاید گسترش سریع کسب‌وکار روح شرکت را از بین ببرد. شولتز در یکی از مکالمه‌هایش، با صحبت‌های بالدوین تاحدودی قانع شد؛ اما درنهایت به او گفت:

مشکلی نیست، بیا این کار را به‌تدریج و با سرعت مدنظر تو انجام دهیم؛ اما به‌هرحال باید کاری خارق‌العاده و درخورتوجه بکنیم.

هاوارد یک روز پس از مکالمه‌ی معروفش با بالدوین، به کار در استارباکس دعوت شد. شغل پیشنهادی به او مدیر بازاریابی شرکت بود؛ اما حقوقی کمتر از نصف حقوق شرکت قبلی دریافت می‌کرد.
او متوجه ظرفیت‌های فراوان آن شرکت شد و تصمیم گرفت زندگی‌اش را به‌نوعی به استارباکس گره بزند. درنهایت، او با تمام شرایط مشکل استارباکس موافقت کرد و در سال ۱۹۸۲ به سیاتل رفت.
سفر به میلان در سال ۱۹۸۳، نقطه‌ی عطفی در تاریخ فعالیت هاوارد در استارباکس بود. او در بازگشت از سفر ایتالیا، دستورِساخت لاته و کاپوچینو را به شرکت آورد که درآمد آن‌ها را یک سال بعد، حدود سه‌برابر کرد.
البته، بیش از دستورِساخت و طعم قهوه‌های ایتالیایی، فضای کافه‌های آن کشور بیش از همه هاوارد را مجذوب خود کرد.
آن فروشگاه‌ها علاوه‌بر محلی برای خرید نوشیدنی، فضاهایی برای ملاقات‌های اجتماعی و استراحت نیز بودند. به‌بیانِ‌دیگر، روح اجتماعی کافی‌شاپ‌های ایتالیایی جرقه‌ی اصلی بود که در سال‌های بعد، انقلاب در استارباکس را به‌دنبال داشت.
در دهه‌های پایانی قرن بیستم، رستوران‌ها و فروشگاه‌های فست‌فود مسئولیت تأمین فضای گردهم‌آیی‌های اجتماعی را در آمریکا برعهده داشتند.
شولتز زمان زیادی به تفکر و مطالعه درباره‌ی آن روح اجتماعی فروشگاه‌های قهوه اختصاص داد. در سال ۱۹۸۵، او به بالدوین پیشنهاد داد روی ساخت شبکه‌ای از فروشگاه‌های قهوه متمرکز شود. به‌هرحال، مدیرعامل استارباکس پاسخ ردّ خود را به‌‌طور قطعی به شولتز اعلام کرد.
بنیان‌گذاران اعتقاد داشتند توسعه‌ی مدنظر شولتز هویت انحصاری آن‌ها را از بین می‌برد. به‌بیانِ‌دیگر، آن‌ها مدیرانی با دیدگاه‌های سنّتی بودند که حتی قهوه‌ی فروشگاهی را نیز کم‌کیفیت‌تر از نوع خانگی می‌دانستند.

@dotDE