چند دقیقه پیش از جلوی یک مغازه لگو فروشی تو هامبورگ رد میشدم، خواستم برای پسرم یه جعبه لگو بخرم

چند دقیقه پیش از جلوی یک مغازه لگو فروشی تو هامبورگ رد میشدم، خواستم برای پسرم یه جعبه لگو بخرم

چند دقیقه پیش از جلوی یک مغازه لگو فروشی تو هامبورگ رد میشدم، خواستم برای پسرم یه جعبه لگو بخرم. یاد اون پسر کوچولویی که پدرش داشت لگوهاشو مرتب میکرد و گریه میکرد افتادم. ناخودآگاه دیدم توی خیابون دارم اشک میریزم.
@dotDE