این چهار ماهی که ایران نبودم و به شرکت ایرانم سر نزدم، مدیرمالی شرکتم که اتفاقا بهش سهام هم دادم و چند سال وقت براش صرف کردم که بت

این چهار ماهی که ایران نبودم و به شرکت ایرانم سر نزدم، مدیرمالی شرکتم که اتفاقا بهش سهام هم دادم و چند سال وقت براش صرف کردم که بتونه در نبود من شرکت رو بگردونه، از روی بی لیاقتی و البته فرصت طلبی، نه تنها کارهای شرکت رو پیگیری نکرد و دست بقیه مدیران و بچه های شرکت رو توی پوست گردو گذاشت، بلکه دفاتر مالیاتی رو آماده نکرد و باعث شد بیمه به بهانه آماده نبودن دفاتر ازشون امضا بگیره که میتونه دفاتر ۱۰ ساله شرکت رو بررسی کنه. وام شخصی شو هم نداده بود و چون شرکت ضامنش شده بود، ۱۶۰ میلیون از حساب شرکت رو که گذاشته بودم برای حقوق کارمندها و تسویه وام یه بانک دیگه، پستبانک برای وام ایشون و یک وام دیگه خود شرکت برداشت و ...
خلاصه مجبور شدم قبل شب یلدا و کریسمس با بلیط خیلی گرون بیام ایران که اوضاع شرکت ایران رو سر و سامان بدم.
بعدشم مجبور شدم اون یکی ماشین رو که فقط ۳۰۰۰۰ کیلومتر راه رفته بود رو ۴۰ میلیون زیر قیمت بفروشم و باهاش وام شرکت و حقوق کارمندها و بقیه بدهی های این چند وقت رو تسویه کنم.
راستش انقدر که از نبودن کنار سامیار توی این شبها ناراحتم، از ضربه مالی که خوردم ناراحت نیستم. خیلی دلش میخواست وقتی اولین بار کریسمس رو تجربه میکنه، کنارش باشم.
این چند روزی که اومدم انقدر درگیر بودم که وقت نکردم حتی توی کانال چیزی بنویسم.