روزهای مهاجرت یک کارآفرین و مشاور به آلمان @sahandbehnam
شاهد خاموش
شاهد خاموش
مارکوس تولیوس، متفکر و سناتور پرنفوذ روم باستان، داستانی راجع به یکی از فلاسفهی خدانشناس یونان به نام دیاگوراس نقل میکند:
دوست دیاگوراس برای اینکه او را هدایت کند، تصویری از مؤمنان راستین را به او نشان میدهد که در محضر خدایان دعا کردهاند و متعاقباً از مهلکهی کشتی طوفانزده نجات یافتهاند. دیاگوراس از دوستش میپرسد: " تصویر آن مؤمنانی که دعا کردهاند و سپس غرق شدهاند، کجاست؟"
البته مؤمنان غرقشده دیگر مردهاند، و به زحمت میتوانند از قعر دریا صدای خود را به گوش دیگران برسانند. شاهدانی خاموش که گرچه دیگر نیستند، ولی ممکن است یافتههای ما را از "تأثیرات دعا در محضر خدایان" دگرگون کنند.
چیزی که مقدمتاً "معجزه" بهنظر میرسد، درنهایت ممکن است "هیچ چیز" نباشد. اگر دیاگوراس کمی آمار میدانست، شاید سؤالات کمّیتری از دوست خود میپرسید. سؤالاتی راجع به تعداد مؤمنان نجاتیافته و غرقشده، و تعداد کافران نجاتیافته و غرقشده. چنانچه نسبت "تعداد مؤمنان نجاتیافته به کل مؤمنان" بهطرز معنیداری بزرگتر از نسبت "تعداد کافران نجاتیافته به کل کافران" نباشد، دیاگوراس میتوانست نشان دهد شاهدی مبنی بر "یاوری خدایان از مؤمنان" نیافته است.
چندی پیش در همایشی با نام "معجزهی ذهن" شرکت کرده بودم. نيمهی دوم همایش، به موضوع "تلهپاتی" اختصاص داشت. سخنران با شور و حرارتی وصفناپذیر میگفت: "حتماً براتون پیش اومده که به یاد دوستی بودهاید، و ناگهان او به شما زنگ میزند... این یکی از مصادیق قدرت ذهن در برقراری ارتباط از راه دور یا همان تلهپاتی است " در آن همایش پیش خود فکر میکردم علاوه بر این موردی که سخنران به آن اشاره کرد، احتمالاً میتوانم چیزهای دیگری را هم بهخاطر بیاورم: مواردی که در فکر دوستی بودهام، و او هیچ حالی از من نپرسیده است؛ موارد زیادی که اصلاً در فکر کسی نبودهام ولی به من زنگ زدهاند؛ و موارد بیشماری که نه من در اندیشهی کسی بودهام و نه کسی سراغی از من گرفته است. سخنران همایش "معجزهی ذهن" اصلاً این شاهدان را به جایگاه شهود احضار نکرد.
➕طرفداران رمل و فالگیری نیز ازمیان خیل افاضات غیبگویان تنها به آنهایی توجه میکنند که کموبیش با شرایط آنها سازگارتر است. سادهانگاران فراموش میکنند که بسیاری از گزارههای فالگیران اساساً هیچ تناسبی با واقعیت زندگی آنها ندارد. نوستروداموس، پرآوازهترین پیشگوی جهان، حرفهای مبهم و غیردقیقی دارد که به هر حادثهای میتوان نسبت داد. از میان هزاران پیشگویی، تنها یکی از آنها به زمان مشخصی ( ژوئیهی سال 1999) اشاره میکند، و آن تاریخی است که نوستروداموس پایان جهان یا وقوع انقلابی در جهان را پیشگویی میکند. هماکنون میدانیم که تنها پیشگویی دقیق او به دیوار خورده است. ما عموماً این شاهد معتبر را نادیده میگیریم؛ شاهدی که واقعیت را فریاد میزند!
➕قوانین ادوارد مورفی هم به همین دلیل جذاب، و قابلدرک مینماید. مورفی در گزارهای موسوم به قانون کارگاه مینویسد:" اگر پیچی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشهی ممکن خواهد خزید." اکثر انسانها بر این قانون صحّه میگذارند، چراکه بهسادگی پیچهایی را که بارها دم دستشان فرود آمده، نادیده میانگارند.
➕در صنعت سرمایهگذاری نیز ما عموماً به آن روی سکه توجهی نمیکنیم. هر از گاهی میخوانیم که روزنامهای ادعا کرده که پیشبینی اش راجع به نرخ تورم درست از آب درآمده است. مؤسسهای دیگر مینویسد، همانطور که پیشبینی کرده بودیم، فلان صنعت رشد کرده است. کارگزاران فهرست پیشنهادهایی را به ما نشان میدهند که بازده فوقالعاده داشته اند. ای امان که شاهدان خاموش نیستند که گواهی دهند، چه گندها که نزدهاند.
➕مجلههای موفقیت چپ و راست راجع به میلیونرهای موفق مینویسند. یکی میگوید: سرمایهگذاران موفق ریسکپذیر و خوشبینند؛ آن یکی مینويسد فلان میلیونر صبحها نوشابه میل میکند؛ این یکی مینویسد آقای فلانی تا لنگ ظهر میخوابد، و لابد ما مخاطبان باید نتیجه بگیریم که آن رژیم غذایی و این جنس تنبلیها تأثیر بهسزایی در موفقیت سرمایهگذاران دارد. افسوس که سرمایهگذاران شکستخورده نیستند که از ریسکپذیری خود حکایت کنند و بگویند که چگونه با خوشبینی تمام به ته دره سقوط کردهاند!
میثم رادپور
@dotDE