از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش؟. بابا کمی فکر کرد، بعد گفت بیا بریم توی حیاط

از بابا پرسيدم بچه چه جوری مياد توی شکم مامانش ؟
بابا کمی فکر کرد، بعد گفت بيا بريم توی حياط.
به حياط رفتيم. بابا يکی از بوته‌های گل سرخ رو نشون داد و گفت: اين بوته اول يک تخم کوچيک بوده. بعد اين تخم رو تو زمين کاشتيم. بعد بهش آب داديم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده اين بوته بزرگ که می‌بينی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی.
-با دست کاشتی يا با بيلچه؟
بابا کمی رنگ به رنگ شد و گفت با يک جور بيلچه مخصوص.
-پای من آب هم دادی؟
-آره٬ آب هم دادم.
-با آب پاش دادی يا با شلنگ ؟
بابا نگاه تندی به من کرد.
چراعصبانی شده بود ؟ ... ولي من بايد بدونم ...
-با شلنگ پسرم.
-بابا٬ خودتون آب دادين يا مش رضا باغبون؟
بابا يک دفعه برگشت و يک چک زد تو گوشم و گفت: برو گمشو پدر سوخته كره خر!

ایرج پزشک‌زاد
@dotDE