✅ تجربه‌های موفق اقتصادی در آسیا

✅ تجربه‌های موفق اقتصادی در آسیا

دولت کره جنوبی از اوایل دهه 1960 از ابزارهای قانونی و سیاستی متعددی برای تحرک بخشی به اقتصاد ضعیف این کشور استفاده می‌کرد که قانون برنامه توسعه یکی از این ابزارها محسوب می‌شود. هدف اصلی برنامه‌های پنج ساله توسعه اقتصادی این کشور، تحقق توسعه ملی از طریق صنعتی شدن بود. از همین رو مهم‌ترین اصل در برنامه‌های توسعه کره‌جنوبی انتخاب صنایع اولویت دار و تخصیص منابع کمیاب برای تقویت این صنایع محسوب می‌شد و این کشور برای تحقق صنعتی شدن باید صنایع ارجح در هر برنامه مشخص با تحرک صنایع پیش رو را در دستور کار قرار می‌داد. در کنار برنامه‌های توسعه‌ای، قوانین موردی دیگری نیز در این کشور در دستور کار قرار گرفت، قوانینی که سیاست‌های میان مدت برنامه‌های توسعه را به سیاست‌های کوتاه‌مدت تبدیل می‌کردند. نکته قابل توجه این است که با تغییر صنایع ارجح در هر برنامه، قوانین پیشین ملغی و قوانین جدیدی تصویب می‌شدند که این امر پویایی خاصی به برنامه‌های توسعه‌ای این کشور می‌بخشید و منجر به حفظ هماهنگی میان نظام برنامه‌ریزی توسعه و تحولات حوزه اقتصاد می‌شد. در واقع گزینش صنایع استراتژیک برای توسعه کره، در هر دوره با یکدیگر متفاوت بود و با این حال، دامنه وسیعی از صنایع پیچیده الکترونیک تا صنایع کشتی‌سازی و اتومبیل را در بر می‌گرفت. اما پس از رکود اقتصادی دهه 1990 در شرق آسیا نزدیک به یک دهه برنامه‌های توسعه پنج ساله در کره جنوبی نیز متوقف شدند و پس از آن نیز کره جنوبی بسته به موضوعات مهم برای اقتصاد کشور برنامه کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت را تدوین و به اجرا می‌گذارد که همراستایی این برنامه‌ها در موفقیت این کشور بسیار حائز اهمیت بوده است. این برنامه‌ها در همراستایی با برنامه‌های گذشته برنامه‌هایی کمتر متمرکز و بیشتر موردی با هدف رفع مشکلات مشخص،‌ تداوم توسعه اقتصادی – اجتماعی کره جنوبی و بهبود وضعیت شاخص‌های حوزه خاص را شامل می‌شد. در واقع با عبور کره جنوبی از مراحل اولیه توسعه و ایجاد صنایع دارای قابلیت صادراتی بالا، شکل و ماهیت برنامه‌ریزی توسعه‌ای این کشور نیز دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. اما درخصوص روند پیش گرفته از سوی چین می‌توان گفت این کشور برنامه توسعه را از دهه 1950 آغاز کرد و در دو دهه اول الگوی برنامه نویسی توسعه این کشور تا حد زیادی برگرفته ازمدل برنامه‌های توسعه اتحاد جماهیر شوروی (سابق) بود.

رویکرد اصلی برنامه‌ریزی در دو دهه مذکور رویکردی به شدت از بالا به پایین بود؛ به نحوی که روی جزئیات هر پروژه متمرکز می‌شد و جزئیات دقیق هر اقدام به‌صورت مکتوب مورد توجه قرار می‌گرفت. هرچند این کشور در برنامه اول تا چهارم و تا حدی برنامه پنجم از این شیوه برنامه نویسی پیروی کرد، اما شیوه مذکور نتایج مورد انتظار را به همراه نداشت. از همین رو تجربه شکست چین در برنامه‌ریزی توسعه در دو دهه اول و دگرگونی سیاست‌های داخلی و خارجی آن منجر به تغییر شکل و ماهیت برنامه‌ریزی توسعه در این کشور شد. دولت چین در میانه دهه 1970 اولین سند چشم‌انداز ده ساله (1985- 1976) را تدوین و سپس براساس محورهای مهم این سند، قانون برنامه ششم توسعه را تهیه و تصویب کرد. چین برای تهیه این برنامه توسعه، از کشورهای موفق شرق آسیا الگوبرداری کرد و همانند کره‌جنوبی در هر برنامه صنایع ارجح را مشخص کرد و با تلاش در جهت تحرک صنایع پیشرو، به دنیال این بود که رشد اقتصادی مشخص‌شده در سند برنامه را محقق سازد. با افزایش سرعت دست‌یابی به توسعه در چین، ‌دولت تغییراتی را در سبک برنامه‌نویسی اعمال کرد و در سال 2006 نام برنامه یازدهم را به رهنمون یا راهنما تغییر داد. از برنامه یازدهم به بعد، تعیین اهداف دستخوش تغییراتی شد؛ ‌به‌نحوی که اگر در گذشته چند هدف مشخص می‌شد و همه تلاش‌های برنامه‌های توسعه معطوف به تحقق این اهداف در دوره‌ای میان‌مدت بود،‌اما در برنامه‌های جدید اهدافی بلندمدت‌تر با نگرشی منعطف‌تر و هماهنگ‌تر با تحولات اقتصاد داخلی و خارجی مشخص می‌شوند. نکته قابل‌توجه در این برنامه‌ها به مواردی از قبیل دستیابی به رشد اقتصادی بلندمدت در دهه‌های آینده و بهبود وضعیت اجتماعی شهروندان توجه ویژه‌ای می‌شود. در واقع راهنمای توسعه چین، بیشتر راهی برای بهبود کیفیت رشد و توسعه اقتصادی این کشور محسوب می‌شود./دنیای اقتصاد
به مجمع فعالان اقتصادی بپیوندید
telegram.me/esfahaneconomy